part²⁶🦖🗿
چشمام داشت سنگین میشد که در اتاق باز شد و کوک با یه جام گیلاس وارد اتاق شد....
کوک « میدونی ادوارد کیه؟
جانگ می « نه.... مثل تو مافیاست؟
کوک « یه شیطان آدم کشه که زن و بچه براش فرقی نداره! دیگه چیو ازم مخفی کردی؟
جانگ می « تو که کل زندگی منو خوندی! دیگه دنبال چی میگردی؟ هیچ چیز مخفی ای وجود نداره
کوک « پس چرا اینقدر پیگیره تو رو با خودش ببره؟؟ چی داری مگه؟
جانگ می « نمیدونم... واقعا نمیدونم
کوک « دنبالم بیا!
جانگ می « نمیدونستم کجا داریم میریم و قراره چیکار کنه.... اخه محوطه پشتی هتل چیکار داره؟
_دستش رو به دیوار زد و دیوار عین دیوار عمارت کنار رفت! دلشوره تمام وجودش رو فرا گرفت و یه قدم عقب رفت... اتاق شکنجه؟ اینجا؟
کوک « برو داخل
جانگ می « ا.. اینجا اتاق
کوک « سوالی نپرس! فقط برو داخل
جانگ می « ترسیده بودم و راه فراری نداشتم... به یکی از اتاق ها که رسیدیم در رو باز کرد و به داخل هدایتم کرد! انواع شلاق و ابزار شکنجه روی دیوار بود دستش دور کمرم حلقه شد و منو به آغوش کشید میتونستم هرم های گرم نفسش رو روی گردنم حس کنم
کوک « نمیخواستم بیارمت توی این اتاق... اما خودت برای دیدن این اتاق مشتاق بودی وایت!
_شنیده بود شکنجه های کوک درد رو به تک تک سلول های قربانی هدایت میکنه و الان خودش توی یکی از اتاق های شکنجه ای بود که ازش وحشت داشت
کوک « دستت رو بیار جلو
جانگ می « میخواهی چیکار کنی؟
کوک « دستت رو بده!
جانگ می « نمیدم.... من که تورو انتخاب کردم پس چته؟؟؟ ببینم اصلا دلیل این همه خشم... ای ای ولم کن
کوک « مشکلم این زبون درازته!
_دستبند عجیبی رو به دستش بسته بود که تماما تیغ دار بود و وقتی فهمید کوک قصد داره چیکار کنه تمام دنیا روی سرش آوار شد!
کوک « تا صبح اینجا با همین وضع میمونی! امیدوارم وقتی صبح اومدم این تنبیه تاثیری داشته باشه
جانگ می « بیارم پایین... عوضیی
کوک « یه ساعت بهش اضافه شد
جانگ می « مچ دستم زخمی شده بود و خون میومد! آویزون شدن از سقف با اون دستبند ها ابدا یه تنبیه کوچیک نبود.... با هر تکون از درد میمردم و زنده میشدم
جین « کوک جانگ می دختر ضعیفیه! بیارش پایین
کوک « هر کدومتون برین اونجا مدت بیشتری آویزون میمونه!
جیمین « کوتاه بیا پسر!
کوک « اگه کاری ندارین میتونید برید
صبح روز بعد //
جانگ می « بیارم پایین روانییییی *باداد
جانگ می « وای خدا چرا یه ذره عقل تو سر من نزاشتی؟ چرا این روانی رو انتخاب کردم من؟
کوک « چون اگه ادوارد رو انتخاب میکردی الان اینجا نبودی! مستقیم قبرستون
جانگ می « الانم فرقی با قبرستون نداره
کوک « تو آدم بشو نیستی *آزاد کردن بند طناب
جانگ می « آییی آخ دستت.. *سرفه مرسی
کوک « ظاهرا تاثیر داشته
_مشخص بود گریه کرده
کوک « میدونی ادوارد کیه؟
جانگ می « نه.... مثل تو مافیاست؟
کوک « یه شیطان آدم کشه که زن و بچه براش فرقی نداره! دیگه چیو ازم مخفی کردی؟
جانگ می « تو که کل زندگی منو خوندی! دیگه دنبال چی میگردی؟ هیچ چیز مخفی ای وجود نداره
کوک « پس چرا اینقدر پیگیره تو رو با خودش ببره؟؟ چی داری مگه؟
جانگ می « نمیدونم... واقعا نمیدونم
کوک « دنبالم بیا!
جانگ می « نمیدونستم کجا داریم میریم و قراره چیکار کنه.... اخه محوطه پشتی هتل چیکار داره؟
_دستش رو به دیوار زد و دیوار عین دیوار عمارت کنار رفت! دلشوره تمام وجودش رو فرا گرفت و یه قدم عقب رفت... اتاق شکنجه؟ اینجا؟
کوک « برو داخل
جانگ می « ا.. اینجا اتاق
کوک « سوالی نپرس! فقط برو داخل
جانگ می « ترسیده بودم و راه فراری نداشتم... به یکی از اتاق ها که رسیدیم در رو باز کرد و به داخل هدایتم کرد! انواع شلاق و ابزار شکنجه روی دیوار بود دستش دور کمرم حلقه شد و منو به آغوش کشید میتونستم هرم های گرم نفسش رو روی گردنم حس کنم
کوک « نمیخواستم بیارمت توی این اتاق... اما خودت برای دیدن این اتاق مشتاق بودی وایت!
_شنیده بود شکنجه های کوک درد رو به تک تک سلول های قربانی هدایت میکنه و الان خودش توی یکی از اتاق های شکنجه ای بود که ازش وحشت داشت
کوک « دستت رو بیار جلو
جانگ می « میخواهی چیکار کنی؟
کوک « دستت رو بده!
جانگ می « نمیدم.... من که تورو انتخاب کردم پس چته؟؟؟ ببینم اصلا دلیل این همه خشم... ای ای ولم کن
کوک « مشکلم این زبون درازته!
_دستبند عجیبی رو به دستش بسته بود که تماما تیغ دار بود و وقتی فهمید کوک قصد داره چیکار کنه تمام دنیا روی سرش آوار شد!
کوک « تا صبح اینجا با همین وضع میمونی! امیدوارم وقتی صبح اومدم این تنبیه تاثیری داشته باشه
جانگ می « بیارم پایین... عوضیی
کوک « یه ساعت بهش اضافه شد
جانگ می « مچ دستم زخمی شده بود و خون میومد! آویزون شدن از سقف با اون دستبند ها ابدا یه تنبیه کوچیک نبود.... با هر تکون از درد میمردم و زنده میشدم
جین « کوک جانگ می دختر ضعیفیه! بیارش پایین
کوک « هر کدومتون برین اونجا مدت بیشتری آویزون میمونه!
جیمین « کوتاه بیا پسر!
کوک « اگه کاری ندارین میتونید برید
صبح روز بعد //
جانگ می « بیارم پایین روانییییی *باداد
جانگ می « وای خدا چرا یه ذره عقل تو سر من نزاشتی؟ چرا این روانی رو انتخاب کردم من؟
کوک « چون اگه ادوارد رو انتخاب میکردی الان اینجا نبودی! مستقیم قبرستون
جانگ می « الانم فرقی با قبرستون نداره
کوک « تو آدم بشو نیستی *آزاد کردن بند طناب
جانگ می « آییی آخ دستت.. *سرفه مرسی
کوک « ظاهرا تاثیر داشته
_مشخص بود گریه کرده
۳۷.۸k
۲۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.