part²⁷🦖🗿
_مشخص بود گریه کرده چون چشماش سرخ شده بود و فکر نمیکرد دستش اینجوری آسیب ببینه!
کوک « کسی با دستبند تیغه دار اینقدر تکون میخوره؟؟؟ ببین چیکار کردی با دستت؟
جانگ می « بی حس شده! میشه برم بخوابم؟ خیلی خوابم میاد
کوک « پاشو بیا
جانگ می « به کائنات اگه بتونم یه قدم بردارم ! نمیتونم
کوک « میخواهی بمونی همین جا؟
جانگ می « بغلم کن *مظلوم
کوک « حتما! پا میشی یا دوباره آویزونت کنم
جانگ می « سگ اعصاب *فرار
کوک « بچه پرو
.............
جانگ می « آییییی تروخدا دست نزن بهش
جیهوپ « آروم بگیر بچه باید ضدعفونی بشه
جانگ می « درد دارهههه
کوک « تیر یا چاقو نخوردی که! بازم جیغ و داد کنی میگم دهنتو ببندن
جانگ می « هوسوک شی پرستار نمیخواهی؟ منو ببر از دست این ببر وحشی نجات بده
کوک « جلوی خودم؟
جانگ می « من بچه صادقیم! جلوی خودتم میگم! دهنمو.... خب سکوت چیزه خوبیه *لبخند ملیح
کوک « اره چون اگه ادامه میدادی به جراحی نیاز داشتی
جیهوپ « تموم شد! بهش سخت نگیر کوکیا! کار سنگین نباید انجام بده پس فعلا مراعات کن
کوک « مرسی هیونگ میتونی بری!
.............پایان فلش بک...............
جانگ می « و بله اینگونه سه روز پیش به فنا رفتم و الان بازم عصبی شده بود! خودت میدونی دهنم چفت و بست نداره
کوک « درستش میکنم
جانگ می « جان مادرت این دفعه رو بیخیال شو! تکرار نمیشه... باشه؟
جین « کوک مشکلی پیش اومده!
کوک « هوفففف....باز چی شده؟
جین « ظاهرا توی باند همکارمون جاسوس بوده برای همین باید زودتر بریم سر قرار
کوک « وایت رو ببر سریع آماده شه! جیمی همراه من بیا
جیمین « باشه
جانگ می « بعد از رفتن کوک نفس عمیقی کشیدم و خواستم بلند شم که دستم تیر کشید و آه از نهادم بلند شد
جین « دستت هنوز درد میکنه؟
جانگ می « اوهوم
جین « محض رضای خدا اینقدر لجبازی نکن جانگ می! میدونی که هیچکس نمیتونه جلوشو بگیره
جانگ می « باشه... قراره کجا بریم؟
جین « ندونی بهتره
جانگ می « وقتی وارد اتاقم شدم یه باکس مشکی روی تختم بود! اول لازم بود یه دوش پنج دقیقه ای بگیرم و بعدش باکس رو باز کنم....
_در حالی که موهاشو با حوله خشک میکرد در جعبه رو باز کرد و با یه کت و شلوار زنونه طوسی مواجه شد! کنار اون یه عینک با دسته طلایی و کروات مشکی هم گذاشته بود
جانگ می « خوبه!
چند دقیقه بعد //
جانگ می « برای آروم شدن سردردم یه قرص سر درد از کشوی تختم در اوردم و در حالی که کروات رو روی دستم تاب میدادم یه لیوان آب ریختم و خوردم.... همون موقع در اتاقم باز شد و کوک اومد داخل! وات؟؟؟؟
کوک « باورم نمیشه بعد از اون همه تمرین هنوزم اینقدر لفتش میدی!
_بدون توجه به جانگ می که ماتش برده بود کروات رو از دستش گرفت و با دقت مشغول بستن کروات روی یقیه ی پیرهنش شد....
کوک « کسی با دستبند تیغه دار اینقدر تکون میخوره؟؟؟ ببین چیکار کردی با دستت؟
جانگ می « بی حس شده! میشه برم بخوابم؟ خیلی خوابم میاد
کوک « پاشو بیا
جانگ می « به کائنات اگه بتونم یه قدم بردارم ! نمیتونم
کوک « میخواهی بمونی همین جا؟
جانگ می « بغلم کن *مظلوم
کوک « حتما! پا میشی یا دوباره آویزونت کنم
جانگ می « سگ اعصاب *فرار
کوک « بچه پرو
.............
جانگ می « آییییی تروخدا دست نزن بهش
جیهوپ « آروم بگیر بچه باید ضدعفونی بشه
جانگ می « درد دارهههه
کوک « تیر یا چاقو نخوردی که! بازم جیغ و داد کنی میگم دهنتو ببندن
جانگ می « هوسوک شی پرستار نمیخواهی؟ منو ببر از دست این ببر وحشی نجات بده
کوک « جلوی خودم؟
جانگ می « من بچه صادقیم! جلوی خودتم میگم! دهنمو.... خب سکوت چیزه خوبیه *لبخند ملیح
کوک « اره چون اگه ادامه میدادی به جراحی نیاز داشتی
جیهوپ « تموم شد! بهش سخت نگیر کوکیا! کار سنگین نباید انجام بده پس فعلا مراعات کن
کوک « مرسی هیونگ میتونی بری!
.............پایان فلش بک...............
جانگ می « و بله اینگونه سه روز پیش به فنا رفتم و الان بازم عصبی شده بود! خودت میدونی دهنم چفت و بست نداره
کوک « درستش میکنم
جانگ می « جان مادرت این دفعه رو بیخیال شو! تکرار نمیشه... باشه؟
جین « کوک مشکلی پیش اومده!
کوک « هوفففف....باز چی شده؟
جین « ظاهرا توی باند همکارمون جاسوس بوده برای همین باید زودتر بریم سر قرار
کوک « وایت رو ببر سریع آماده شه! جیمی همراه من بیا
جیمین « باشه
جانگ می « بعد از رفتن کوک نفس عمیقی کشیدم و خواستم بلند شم که دستم تیر کشید و آه از نهادم بلند شد
جین « دستت هنوز درد میکنه؟
جانگ می « اوهوم
جین « محض رضای خدا اینقدر لجبازی نکن جانگ می! میدونی که هیچکس نمیتونه جلوشو بگیره
جانگ می « باشه... قراره کجا بریم؟
جین « ندونی بهتره
جانگ می « وقتی وارد اتاقم شدم یه باکس مشکی روی تختم بود! اول لازم بود یه دوش پنج دقیقه ای بگیرم و بعدش باکس رو باز کنم....
_در حالی که موهاشو با حوله خشک میکرد در جعبه رو باز کرد و با یه کت و شلوار زنونه طوسی مواجه شد! کنار اون یه عینک با دسته طلایی و کروات مشکی هم گذاشته بود
جانگ می « خوبه!
چند دقیقه بعد //
جانگ می « برای آروم شدن سردردم یه قرص سر درد از کشوی تختم در اوردم و در حالی که کروات رو روی دستم تاب میدادم یه لیوان آب ریختم و خوردم.... همون موقع در اتاقم باز شد و کوک اومد داخل! وات؟؟؟؟
کوک « باورم نمیشه بعد از اون همه تمرین هنوزم اینقدر لفتش میدی!
_بدون توجه به جانگ می که ماتش برده بود کروات رو از دستش گرفت و با دقت مشغول بستن کروات روی یقیه ی پیرهنش شد....
۴۹.۹k
۲۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.