🌹 خاطرات شهید سید محمد شکری🌹
🌹 خاطرات شهید سید محمد شکری🌹
پرده ی پنجم: جبهه ی شلمچه، راه کار گردان عمار، 10 اسفندماه سال 1365 هـ . ش
دقایقی به آغاز عملیات مانده است. گردان های حبیب و مالک آماده ی اولین تک هستند.
نیروهای گردان عمار گروه گروه در سنگرهای تجمعی خط مقدم مستقر می شوند. صدای
مناجات و ذکر و نوحه از داخل سنگرها به گوش می رسد.
سید محمد در گوشه ی سنگر کوله ی امدادش را بغل کرده است و به برادرش، سید علی، فکر می کند. سید علی در خاک شلمچه به شهادت رسیده است.
گردان های حبیب و مالک به خط می زنند و درگیری در خط مقدم به اوج خود می رسد.
حاال نوبت گردان عمار است که به خط بزند. تعدادی از بچه های گروهان شهید بهشتی جلوی خط در محاصره ی دشمن قرار گرفته و به شدت زخمی شده اند.
آتش دشمن بسیار شدید شده است. سید محمد دیگر آرام و قرار ندارد. کوله ی امدادش
را برمی دارد و به سمت زخمی ها می رود تا زخم هایشان را پانسمان کند. اکبر بدیع عارض
فریاد میزند: "سید محمد، مگر آتش را نمی بینی؟ کجا راه افتاده ای؟ بنشین".سید محمد
می گوید: "مگر نمی بینی بچه ها یکی یکی شهید می شوند؟ باید خودم را به آنها برسانم".
ـ پس، صبر کن خط کمی آرام شود.
ـ صبر کنم؟ نه، باید بروم ببینم این که می گویند علی اکبر امام حسین(ع) اربا اربا شد یعنی چه؟
یا حسین می گوید و به طرف خط درگیری راه می افتد.
📖 #عهدی_که_ادا_شد
نویسنده: سید حسن شکری
#کانال_مکتب_الشهدا
@maktab_o_shohada
پرده ی پنجم: جبهه ی شلمچه، راه کار گردان عمار، 10 اسفندماه سال 1365 هـ . ش
دقایقی به آغاز عملیات مانده است. گردان های حبیب و مالک آماده ی اولین تک هستند.
نیروهای گردان عمار گروه گروه در سنگرهای تجمعی خط مقدم مستقر می شوند. صدای
مناجات و ذکر و نوحه از داخل سنگرها به گوش می رسد.
سید محمد در گوشه ی سنگر کوله ی امدادش را بغل کرده است و به برادرش، سید علی، فکر می کند. سید علی در خاک شلمچه به شهادت رسیده است.
گردان های حبیب و مالک به خط می زنند و درگیری در خط مقدم به اوج خود می رسد.
حاال نوبت گردان عمار است که به خط بزند. تعدادی از بچه های گروهان شهید بهشتی جلوی خط در محاصره ی دشمن قرار گرفته و به شدت زخمی شده اند.
آتش دشمن بسیار شدید شده است. سید محمد دیگر آرام و قرار ندارد. کوله ی امدادش
را برمی دارد و به سمت زخمی ها می رود تا زخم هایشان را پانسمان کند. اکبر بدیع عارض
فریاد میزند: "سید محمد، مگر آتش را نمی بینی؟ کجا راه افتاده ای؟ بنشین".سید محمد
می گوید: "مگر نمی بینی بچه ها یکی یکی شهید می شوند؟ باید خودم را به آنها برسانم".
ـ پس، صبر کن خط کمی آرام شود.
ـ صبر کنم؟ نه، باید بروم ببینم این که می گویند علی اکبر امام حسین(ع) اربا اربا شد یعنی چه؟
یا حسین می گوید و به طرف خط درگیری راه می افتد.
📖 #عهدی_که_ادا_شد
نویسنده: سید حسن شکری
#کانال_مکتب_الشهدا
@maktab_o_shohada
۵.۷k
۱۵ آذر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.