شاید ابدی !
شاید ابدی !
_از روی پل که می گذشتم !
باحسرت به آدم هایی که با معشوقه شان قدم میزدند می نگریستم .
دلم می خواست او کنارم می بود !
تا گرمایش را به بدنم منتقل کنم !
اَشک سردی از گونه ام چکید !
بدنم سرد شد !
دستانم بی حس !
همان جا بود که عشق او در قلبم مرد !
_درختان بی حوصله کج شدند !
_شاخه ها شکستند!
_برگ ها سوختند!
_زمین شکاف برداشت!
_و آسمان از این همه درد غرید !
_همان موقع بود که فهمیدم فصل عشق شکسته رسید !
پاییز من ؛)
@ابدیمن!
_از روی پل که می گذشتم !
باحسرت به آدم هایی که با معشوقه شان قدم میزدند می نگریستم .
دلم می خواست او کنارم می بود !
تا گرمایش را به بدنم منتقل کنم !
اَشک سردی از گونه ام چکید !
بدنم سرد شد !
دستانم بی حس !
همان جا بود که عشق او در قلبم مرد !
_درختان بی حوصله کج شدند !
_شاخه ها شکستند!
_برگ ها سوختند!
_زمین شکاف برداشت!
_و آسمان از این همه درد غرید !
_همان موقع بود که فهمیدم فصل عشق شکسته رسید !
پاییز من ؛)
@ابدیمن!
۵.۰k
۳۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.