در شعرهای گمشده در باران

در شعر‌های گمشده در باران
در کوچه‌های رفته به خاموشی
دنبال ردّ پای تو می‌گشتم
در بین قرص‌های فراموشی

اعداد پاک شده‌ در تلْفن
با پینه‌های دست قرابت داشت
در هر شماره ای که گرفتم بود
هی بوق بوق آنطرف گوشی

از وهمْ تا حقیقت عریانی
از قصه ای که هیچ نمی‌دانی
از خون تو که بر بدن تخت است
تا اضطرابِ وقت هماغوشی

در کفش‌های از تو بجا مانده
در عطرهای توی هوا مانده
در بین روزنامه‌ی ناخوانده
در جامه‌ای که هیچ نمی‌پوشی

در لابلای دامن پر چینت
در حکم‌های شرعی آیینت
در چشم‌های میشیِ گرگینت
در عمق خوابِ خسته‌ی خرگوشی

دنبال رد پای تو می‌گشتم
دنبال رد پای تو می‌گشتم
دنبال رد پای تو می‌گشتم
در حرف‌های پچ و پچ و درگوشی

از عابری که عاشق اسبق بود
در شب که روشنایی مطلق بود
کذبی که در نهایت آن حق بود
دنبال رد پای تو می‌گشتم
دیدگاه ها (۱)

یک روز دیگر به تو فکر نمی کنممی روم از خواب ریل هاوحشت سفر ر...

مرا زیاد ببوس'' پدر''تو'' تنها مردی'' هستی که ...

نه هوس بودنه سیبیتو پَری، من آدم به هوایِ نَفَسَت من به زمین...

تا زمانی که رسیدن به تو امکان دارد زندگی درد قشنگیست که جریا...

این آخرین بار است که آبادی تمام شهر ها را درون چشم هایت میبی...

⁨⁨⁨⁨حتما بخوانید👇🏼😭💔رخت عزایت را به تن کردم عزیزماصلا خودم ر...

پارت 1

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط