شعرعصمت کبری حضرت زینب س
#شعرعصمت_کبری_حضرت_زینب_س
ای عصمت حق زاده زهرای مطهّر
ای عالمه فاضله، ای دختر حیدر
ای شمع شبستان ولایت که به عالم
جز فاطمه نبود ز تو از قدر فزونتر
از امّ و اب و جدّ تو ای عصمت کبری
گردیده زمین روشن و افلاک منوّر
پرورده تو را ختم رسولان به محبّت
داده است به تو درس وفا، ساقی کوثر
ای پردهنشین حرم قدس که رویت
باشد علی و فاطمه را مُظهِر و مَظهر
ای عابده آل علی ماه مدینه
رفتی چو تو بر تربت پیغمبر اطهر
بودند جوانان بنی هاشمی از مهر
سیّاره صفت گرد تو از کهتر و مهتر
تا روی دلارای تو خورشید نبیند
سیر تو چو مه بُد به شب تار مقرّر
هر چند روا داشت فلک بر تو ستمها
از ماتم مرگ پدر و داغ برادر
در کرب بلا شد زدم باد مخالف
گلهای گلستان نبی پیش تو پرپر
تعلیم تو از مکتب دین بود و از آن رو
دین یافته از دولت تبلیغ تو زیور
هر چند که آن قوم ستمکار جفا کیش
بردند به غارت ز سر پاک تو معجر
بر خیل اسیران، تو در این نهضت عظمی
بودی ز وفا در همه جا مونس و یاور
جانها به فدای تو که بر یاری قرآن
بودی به جهان مجری فرمان پیمبر
در کوفه شد از خطبه غرّای تو ویران
کاخ ستم زاده سفیان ستمگر
از شام غم انگیز تو عالم همه حیران
در قید اسارت شدت آفاق مسخّر
ای سرور و سر خیل زنان یار یتیمان
ای کشتی طوفانزده را حلم تو لنگر
انگشت به دندان شده از صبر تو ایوب
در خدمت تو بسته کمر مریم و هاجر
ای شمسه ایوان جلالت که فلک را
بر خاک قدوم تو ز اخلاص بود سر
کس را بجز از درگه لطف تو نشاید
کز بهر گدایی برود بر در دیگر
مردانی از آن چشم به احسان تو دارد
کز لطف پناهش بدهی در صف محشر
شاعر: محمد علی مردانی
منبع: فروغ ایمان، مجموعه شعر، محمد علی مردانی، مؤسسه امیر کبیر، تهران، 1367 ه. ش، ص 180.
#تلگرام_خدا
https://t.me/jhmvd
ای عصمت حق زاده زهرای مطهّر
ای عالمه فاضله، ای دختر حیدر
ای شمع شبستان ولایت که به عالم
جز فاطمه نبود ز تو از قدر فزونتر
از امّ و اب و جدّ تو ای عصمت کبری
گردیده زمین روشن و افلاک منوّر
پرورده تو را ختم رسولان به محبّت
داده است به تو درس وفا، ساقی کوثر
ای پردهنشین حرم قدس که رویت
باشد علی و فاطمه را مُظهِر و مَظهر
ای عابده آل علی ماه مدینه
رفتی چو تو بر تربت پیغمبر اطهر
بودند جوانان بنی هاشمی از مهر
سیّاره صفت گرد تو از کهتر و مهتر
تا روی دلارای تو خورشید نبیند
سیر تو چو مه بُد به شب تار مقرّر
هر چند روا داشت فلک بر تو ستمها
از ماتم مرگ پدر و داغ برادر
در کرب بلا شد زدم باد مخالف
گلهای گلستان نبی پیش تو پرپر
تعلیم تو از مکتب دین بود و از آن رو
دین یافته از دولت تبلیغ تو زیور
هر چند که آن قوم ستمکار جفا کیش
بردند به غارت ز سر پاک تو معجر
بر خیل اسیران، تو در این نهضت عظمی
بودی ز وفا در همه جا مونس و یاور
جانها به فدای تو که بر یاری قرآن
بودی به جهان مجری فرمان پیمبر
در کوفه شد از خطبه غرّای تو ویران
کاخ ستم زاده سفیان ستمگر
از شام غم انگیز تو عالم همه حیران
در قید اسارت شدت آفاق مسخّر
ای سرور و سر خیل زنان یار یتیمان
ای کشتی طوفانزده را حلم تو لنگر
انگشت به دندان شده از صبر تو ایوب
در خدمت تو بسته کمر مریم و هاجر
ای شمسه ایوان جلالت که فلک را
بر خاک قدوم تو ز اخلاص بود سر
کس را بجز از درگه لطف تو نشاید
کز بهر گدایی برود بر در دیگر
مردانی از آن چشم به احسان تو دارد
کز لطف پناهش بدهی در صف محشر
شاعر: محمد علی مردانی
منبع: فروغ ایمان، مجموعه شعر، محمد علی مردانی، مؤسسه امیر کبیر، تهران، 1367 ه. ش، ص 180.
#تلگرام_خدا
https://t.me/jhmvd
۲.۰k
۱۵ بهمن ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.