شعر تفسیر آفتاب (در مورد ولادت حضرت زینب سلام الله علیها)
شعر تفسیر آفتاب (در مورد ولادت حضرت زینب سلام الله علیها)
الا که مقدم تو مژده سعادت داشت
به خاک بوسی راهت فرشته عادت داشت
سلام بر تو که ماه جمادی الاول
ز جلوه تو به رخ هاله مسرّت داشت
سلام بر تو که ام المصائبت خواندند
توئی که غم ز ازل در دلت اقامت داشت
سلام بر تو و بر هر زنی که از آغاز
به پاس پیروی ات از حجاب زینت داشت
تو از همان شجر پاک عصمت آمده ای
که ریشه در دل قرآن و قلب عترت داشت
تو دست پرور آن مادر گرانقدری
که قلب پاک پیمبر به او ارادت داشت
تو سر بر آینه سینه ای گذاشته ای
که بوسه گاه نبی بود و عطر جنّت داشت
تو زیر سایه آن گلبنی بزرگ شدی
که هر چه داشت شکوفائی از نبوّت داشت
ندید دیده تاریخ بانوئی چون تو
که حق به گردن آزادی و عدالت داشت
چه بانوئی که پس از دختر رسول اللّه
به هر زنی که تصوّر کنی شرافت داشت
چه بانوئی که ز فیض هدایت معصوم
مقام و منزلتی همتراز عصمت داشت
چه بانوئی که صبوری نمود چون زهرا
چه بانوئی که به قدر علی شهامت داشت
چه بانوئی که به بال مجاهدت پرواز
ز دشت ماریه تا اوج بینهایت داشت
چه بانوئی که به حدّ کمال در همه حال
اراده داشت، وفا داشت، عزم و همّت داشت
چه بانوئی که به هنگامه اسارت هم
وقار داشت، حیا داشت، شرم و عفت داشت
چه بانوئی که همه عمر در نیایش شب
هزار بار ز خود تا خدای هجرت داشت
چه بانوئی که به همراه یک مدینه صفا
گلاب گریه و یک کربلا مصیبت داشت
چه بانوئی که به خورشید خون گرفته عشق
به قدر وسعت هفت آسمان محبّت داشت
دل تو بود پر از شور و اشتیاق حسین
که لحظه لحظه عمرت ازین حکایت داشت
حسین نیز به شایستگی نثار تو کرد
هر آنچه عاطفه و التفات و رأفت داشت
نبود حاجت بوسیدن گلوی حسین
حسین با تو هزاران هزار صحبت داشت
حسین از تو جدایی نداشت در هر حال
مگر به خاطر انسی که با شهادت داشت
چراغ آخرتش باد شاعری که سرود
دو مصرعی که در او یک جهان طراوت داشت
«نه ذو الجناح دگر تاب استقامت داشت
نه سیّد الشهدا بر جدال طاقت داشت»
ستاره سحر تو که روی خاک افتاد
هزار و نهصد و پنجاه و یک جراحت داشت
من و مکارم اخلاق زینبی هیهات!
کجا برابر خورشید ذرّه جرأت داشت
تو آن یگانه اسیری که در چهل منزل
به دوش خسته خود کوهی از رسالت داشت
تو آفتاب حقیقت شدی به بزم یزید
که سعی بیهده در محو واقعیّت داشت
تو خطبه خواندی و بر هم زدی اساس ستم
ستمگر از سخنت جا به خاک ذلّت داشت
تو خطبه خواندی و سوزاندی و مجسّم شد
علی که در سخنش گرمی قیامت داشت
پیام خون و شرف را به شام و کوفه رساند
صدای روح نوازت که رنگ محنت داشت
به هر بهانه به تفسیر انقلاب نشست
کلام روح فزایت که رنج غربت داشت
هلال یک شبهات جلوه کرد از سر نی
که با تو سوخته دل اشتیاق صحبت داشت
پس از زیارت خون سر تو از محمل
شفق طلوع نمیکرد اگر مروّت داشت
محمد جواد غفورزاده (شفق) معاصر(تفسیر آفتاب)
منبع:مناقب و مراثی اهل بیت علیهم السلام، احمد احمدی بیرجندی،ناشر: آستان قدس رضوی،مشهد،1384،صص97-100.
#تلگرام_خدا
https://t.me/jhmvd
الا که مقدم تو مژده سعادت داشت
به خاک بوسی راهت فرشته عادت داشت
سلام بر تو که ماه جمادی الاول
ز جلوه تو به رخ هاله مسرّت داشت
سلام بر تو که ام المصائبت خواندند
توئی که غم ز ازل در دلت اقامت داشت
سلام بر تو و بر هر زنی که از آغاز
به پاس پیروی ات از حجاب زینت داشت
تو از همان شجر پاک عصمت آمده ای
که ریشه در دل قرآن و قلب عترت داشت
تو دست پرور آن مادر گرانقدری
که قلب پاک پیمبر به او ارادت داشت
تو سر بر آینه سینه ای گذاشته ای
که بوسه گاه نبی بود و عطر جنّت داشت
تو زیر سایه آن گلبنی بزرگ شدی
که هر چه داشت شکوفائی از نبوّت داشت
ندید دیده تاریخ بانوئی چون تو
که حق به گردن آزادی و عدالت داشت
چه بانوئی که پس از دختر رسول اللّه
به هر زنی که تصوّر کنی شرافت داشت
چه بانوئی که ز فیض هدایت معصوم
مقام و منزلتی همتراز عصمت داشت
چه بانوئی که صبوری نمود چون زهرا
چه بانوئی که به قدر علی شهامت داشت
چه بانوئی که به بال مجاهدت پرواز
ز دشت ماریه تا اوج بینهایت داشت
چه بانوئی که به حدّ کمال در همه حال
اراده داشت، وفا داشت، عزم و همّت داشت
چه بانوئی که به هنگامه اسارت هم
وقار داشت، حیا داشت، شرم و عفت داشت
چه بانوئی که همه عمر در نیایش شب
هزار بار ز خود تا خدای هجرت داشت
چه بانوئی که به همراه یک مدینه صفا
گلاب گریه و یک کربلا مصیبت داشت
چه بانوئی که به خورشید خون گرفته عشق
به قدر وسعت هفت آسمان محبّت داشت
دل تو بود پر از شور و اشتیاق حسین
که لحظه لحظه عمرت ازین حکایت داشت
حسین نیز به شایستگی نثار تو کرد
هر آنچه عاطفه و التفات و رأفت داشت
نبود حاجت بوسیدن گلوی حسین
حسین با تو هزاران هزار صحبت داشت
حسین از تو جدایی نداشت در هر حال
مگر به خاطر انسی که با شهادت داشت
چراغ آخرتش باد شاعری که سرود
دو مصرعی که در او یک جهان طراوت داشت
«نه ذو الجناح دگر تاب استقامت داشت
نه سیّد الشهدا بر جدال طاقت داشت»
ستاره سحر تو که روی خاک افتاد
هزار و نهصد و پنجاه و یک جراحت داشت
من و مکارم اخلاق زینبی هیهات!
کجا برابر خورشید ذرّه جرأت داشت
تو آن یگانه اسیری که در چهل منزل
به دوش خسته خود کوهی از رسالت داشت
تو آفتاب حقیقت شدی به بزم یزید
که سعی بیهده در محو واقعیّت داشت
تو خطبه خواندی و بر هم زدی اساس ستم
ستمگر از سخنت جا به خاک ذلّت داشت
تو خطبه خواندی و سوزاندی و مجسّم شد
علی که در سخنش گرمی قیامت داشت
پیام خون و شرف را به شام و کوفه رساند
صدای روح نوازت که رنگ محنت داشت
به هر بهانه به تفسیر انقلاب نشست
کلام روح فزایت که رنج غربت داشت
هلال یک شبهات جلوه کرد از سر نی
که با تو سوخته دل اشتیاق صحبت داشت
پس از زیارت خون سر تو از محمل
شفق طلوع نمیکرد اگر مروّت داشت
محمد جواد غفورزاده (شفق) معاصر(تفسیر آفتاب)
منبع:مناقب و مراثی اهل بیت علیهم السلام، احمد احمدی بیرجندی،ناشر: آستان قدس رضوی،مشهد،1384،صص97-100.
#تلگرام_خدا
https://t.me/jhmvd
۲.۶k
۱۵ بهمن ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.