منتظر بودم یه چیزی بگه . انگاری یه حرفی توی گلوش گیر کرده
منتظر بودم یه چیزی بگه . انگاری یه حرفی توی گلوش گیر کرده بود و نمیتونست به زبون بیارتش. خیلی صبر کردم . اما هیچ نشنیدم. تصمیم گرفتم از پیشش برم و به حرفای بقیه گوش کنم. اینطوری بهتر بود. دیگه نه من منتظر میموندم و نه اون به خودش سختی میداد.
#تِدی
#deep_feeling
#تِدی
#deep_feeling
۴.۷k
۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.