عشق اجباری
"عشق اجباری"
p,28.
.
.
.
ویو شب ساعت ۶ و نیم*
رفتم ی دوش ۳۰ میت گرفتم و مو هامو خوشک کردم ..... لباسمو پوشیدم و یک میکاپ لایت کردم ... رفتم پایین دیدم جونگ کوک نشسته روی مبل و داره سر استینای لباسشو میبنده .... خیلی جذاب شده ... با اون عطر مردونش که کل خونه رو پر کرده ... تاحالا اینجوری نشده بودم .... هه چی میگی دختر ... اون صد تا دختر خوشگل تر از تو رو میتونه بخره چرا باید از تو خوشش بیاد ..... یا صدای جونگ کوک به خودم اومدم
کوک : ا/ت ... ا/ت .... ا/ت ..ا/تتتت( اخری رو داد زد )
ا/ت : ها ... چی ... چیه ؟
کوک : حواست کجاست ۲۰ بار صدات زدم .
ا/ت : آها خب بگو
کوک : بریم؟
ا/ت : بریم
...
جونگ کوک کتشو برداشت و باهم از عمارت رفتیم بیرون .....
.
ویو کوک توی ماشین *
.
لباس ا/ت خیلی بهش میومد مخصوصا پاهای سفید که توی لباس خیلی جلب توجه میکرد ..... ته لوکیشن بارو برام فرستاده بود ۴۰ دیقه راه بود ......کم کم دیگه نتونستم تحمل کنم و دستمو گذاشتم روی رون سفید و نرم ا/ت ....
.
ویو ا/ت *
.
تو فکر خودم بودم که یهو دست داغی روی رون پام حس کردم سرمو چرخوندم دیدم جونگ کوک دستشو گذاشته روی پام .....
.
ا/ت : چیکار میکنی؟
.
کوک : چیه مگه زنمی .. مال منی
.
از این حرف کوک تعجب کردم ... کم کم این تعجب تبدیل با ذوق شد ... اون الان گفت مال اونم واییی.
.
.
رسیدیم بار *
.
.
خب میخاستم ی تشکر کنم از این حمایتم میکنیننننننن💗💗💗💗
و این که شاید این فیکو یکم زود تمومش کنم ولی برای فیک بعدی ایده ی جدید دارم که اون واقعا گاده😂🛐💗
p,28.
.
.
.
ویو شب ساعت ۶ و نیم*
رفتم ی دوش ۳۰ میت گرفتم و مو هامو خوشک کردم ..... لباسمو پوشیدم و یک میکاپ لایت کردم ... رفتم پایین دیدم جونگ کوک نشسته روی مبل و داره سر استینای لباسشو میبنده .... خیلی جذاب شده ... با اون عطر مردونش که کل خونه رو پر کرده ... تاحالا اینجوری نشده بودم .... هه چی میگی دختر ... اون صد تا دختر خوشگل تر از تو رو میتونه بخره چرا باید از تو خوشش بیاد ..... یا صدای جونگ کوک به خودم اومدم
کوک : ا/ت ... ا/ت .... ا/ت ..ا/تتتت( اخری رو داد زد )
ا/ت : ها ... چی ... چیه ؟
کوک : حواست کجاست ۲۰ بار صدات زدم .
ا/ت : آها خب بگو
کوک : بریم؟
ا/ت : بریم
...
جونگ کوک کتشو برداشت و باهم از عمارت رفتیم بیرون .....
.
ویو کوک توی ماشین *
.
لباس ا/ت خیلی بهش میومد مخصوصا پاهای سفید که توی لباس خیلی جلب توجه میکرد ..... ته لوکیشن بارو برام فرستاده بود ۴۰ دیقه راه بود ......کم کم دیگه نتونستم تحمل کنم و دستمو گذاشتم روی رون سفید و نرم ا/ت ....
.
ویو ا/ت *
.
تو فکر خودم بودم که یهو دست داغی روی رون پام حس کردم سرمو چرخوندم دیدم جونگ کوک دستشو گذاشته روی پام .....
.
ا/ت : چیکار میکنی؟
.
کوک : چیه مگه زنمی .. مال منی
.
از این حرف کوک تعجب کردم ... کم کم این تعجب تبدیل با ذوق شد ... اون الان گفت مال اونم واییی.
.
.
رسیدیم بار *
.
.
خب میخاستم ی تشکر کنم از این حمایتم میکنیننننننن💗💗💗💗
و این که شاید این فیکو یکم زود تمومش کنم ولی برای فیک بعدی ایده ی جدید دارم که اون واقعا گاده😂🛐💗
- ۲۳.۶k
- ۲۵ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط