یادش بخیر چه روزایی غروبا که دلمون میگرفت

یادش بخیر چه روزایی غروبا که دلمون میگرفت
بدو بدو می‌رفتیم خونه‌ی مادربزرگ
یه چای دبش و یه نون پنیر گوجه خیار حسابی
یه سبد پر از انگور و سبزی‌هایی که از داخل حیاط چیده بود..‌.💚🌿
دیدگاه ها (۲)

بهترین چیزهای زندگیرایگان هستند...دوستان خوب،خانواده،خاطرات ...

و تنها یک زن میداند آیین دوست داشتن را و آنقدر زیبا هدیه میک...

آن روزها رفتندآن روزها مثل نباتاتی که درخورشید می‌پوسندازتاب...

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌...

# رز _ سیاه PART _ 40« تارا» وقتی رسیدیم تهیانگ ماشینو کنا...

پارت ۹دیدم تهیونگ بود داشتم بهش نگاه میکردم که یهو دستش رو گ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط