صبح شد... آی... نمیباید خُفت چشم بگشای که خورشید شکُفت باز کن پنجره را با دمِ صبح باید از خانهی دل گَرد پریشانی رُفت... سلمان هراتی
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.