Part38
Part38
از زبان ا. ت
ج... ج... جواب
م... مو ثبت بود
حالا چجوری به کوک بگم شاید اون بچه نخواد فعلا
نمی دونستم الان خوشحال باشم یا ناراحت به کوک بگم یا نگم
شب ویو ا. ت
منتظر بودم تا کوک بیاد تصمیم گرفتم به کوک بگم چون به هر حال اونم به عنوان پدر بچه حق داشت بدونه
تو فکر بودم که کوک اومد ولی وقتی دیدمش لبخندم محو شد صورتش پر خون بود دستاش دریای خون بود هول شده بودم
ا. ت: چ.. چرا ص.. صورتت خونی
اروم سمتش قدم برداشتم دستای سردمو روی صورتش قالب کردم
کوک: چیزی نیست عزیزم
ا. ت: یهو دیدم تهیونگ با یه اسله اومد توی خونه و اسله روی سر کوک گذاشت اروم اروم عقب رفتم که یهو دردم گرفت خیلی درد داشتم .....
از زبان ا. ت
ج... ج... جواب
م... مو ثبت بود
حالا چجوری به کوک بگم شاید اون بچه نخواد فعلا
نمی دونستم الان خوشحال باشم یا ناراحت به کوک بگم یا نگم
شب ویو ا. ت
منتظر بودم تا کوک بیاد تصمیم گرفتم به کوک بگم چون به هر حال اونم به عنوان پدر بچه حق داشت بدونه
تو فکر بودم که کوک اومد ولی وقتی دیدمش لبخندم محو شد صورتش پر خون بود دستاش دریای خون بود هول شده بودم
ا. ت: چ.. چرا ص.. صورتت خونی
اروم سمتش قدم برداشتم دستای سردمو روی صورتش قالب کردم
کوک: چیزی نیست عزیزم
ا. ت: یهو دیدم تهیونگ با یه اسله اومد توی خونه و اسله روی سر کوک گذاشت اروم اروم عقب رفتم که یهو دردم گرفت خیلی درد داشتم .....
۲۱.۷k
۲۷ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.