بهم گفت من کلی به تو بدهکارم

بهم گفت: من کلی به تو بدهکارم
گفتم: پس زودتر بدهیتو صاف کن
گفت: فقط تو بگو چه جوری
با خنده گفتم: شوخی بود
اصرار کرد نه بگو... چشمامو بستم
یه سری خاطرات در هم و برهم اومد جلوی چشمم... همونایی که باعث شد اینی که الان هستم بشم...
فکر کردم بدبختی ماجرا همینه... بعضی بدهیا هیچ وقت صاف نمیشه
وقت و احساسی که تلف شده، روح و روانی که زخمی شده...
تازه آخرشم مجبوری بگی یه تجربه بود که باید از سر میگذروندم... چشمامو باز کردم
بهش گفتم: تو بدهی به من نداری...
اونیکه بدهکاره منم به خودم، تویی به خودت
دیدگاه ها (۱)

همه چیز داشت خوب پیش میرفت؛صبح هایمان با همبه خیر میشد،شب ها...

ﺁﺩﻡ ﻫـﺎﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯼ" ﻧﺎﮔﻔﺘﻪ ﻫﺎﯾﺸﺎﻥ "ﺍﺯ ﻫﻢ ﺩﻭﺭ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪﻧﻪ ﺑﻪ ﺍﻧ...

"مراقبم باش"یک جمله است و هزار حرفیک جمله است و بی نهایت حسی...

گاهی به خواستن نیست...وقتی چیزی قرار نباشه اتفاق بیفته، حتی ...

پاشو دیگه چقدر میخوابی ، چشمامو باز کردم نشسته بود لب تخت ، ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط