پاشو دیگه چقدر میخوابی چشمامو باز کردم نشسته بود لب تخت
پاشو دیگه چقدر میخوابی ، چشمامو باز کردم نشسته بود لب تخت ، موهاشو ریخته بود رو شونه چپش ، یه تاپ زرد لیمویی تنش بود با یه دامن کوتاه مشکی ، دستاشو برد لای موهاش ، گفتم مگه صبح شده ، همونجوری که میخندید گفت اووووو لنگ ظهره پاشو دیگه حوصله م سر رفت ، سرمو کردم زیر بالش گفتم فقط پنج دقیقه دیگه بذار بخوابم داشتم خواب میدیدم ، گفت چه خوابی میدیدی زود باش بگو ، نکنه خواب یکی دیگه رو داری میبینی ، آهای پاشو ببینم . گفتم نه خواب تو رو دارم میبینم با همون تاپ زرد لیمویی با همون دامن کوتاه مشکی و موهای موج دار اومدی نشستی لب تخت ، گفت بسه دیگه بلند شو وگرنه میرما ....بلند شدم . همه جا تاریک بود ، ساعت دیواری بازم بی اجازه من داشت توی مسیر خودش دور میزد ، رفتم لب پنجره وایسادم یاد اون روز افتادم که واسه هم آرزوی خوشبختی کردیم و هرکدوممون رفتیم پی بدبختی خودمون . کاش میذاشت پنج دقیقه دیگه بخوابم .....
#حمیدرضا_داودی
#حمیدرضا_داودی
- ۲۶.۳k
- ۱۳ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط