چشمهای تو قصههای ناگفتهی شب من استکه خواب را از چشمانم می ربایدتو آمدی و طوفانی به دریای دلم انداختی سکوتِ دل من، پر از نغمههای تو شده است...تو همان نسیمی، که بر جانم بوسه میزند.🫀