نه اسپرسو

نه اسپرسو،
نه قهوه‌ی تلخ،
نه آن تلخی شیکِ فنجان‌های کافه‌نشینی—
فقط تو.

تو،
که مزه‌ات
نه شیرینی‌ست، نه تلخی،
بلکه چیزی ماندگار
میان لبخند و دلتنگی.

تو،
که بیدارم می‌کنی
بی‌کافئین،
و آرامم می‌کنی
بی‌شکر.

تمام جهان را در فنجان ریخته‌ام،
چشیده‌ام،
چرخانده‌ام—
و فهمیده‌ام:
هیچ‌کدام تو نمی‌شود.
🫀🫀
دیدگاه ها (۰)

آدم‌ها از دور قشنگ‌اند، مثل سرابی در بیابان. اما اگر بیش از ...

…«نگاهم‌در‌مشت‌ماه‌جا‌مانددر من درختی‌ستبا هزار چشمکه خواب ر...

معرفت به ذاتِ آدماست.نه پیشینه، نه جایگاه و نه نسبت!معرفت،یه...

چشم‌های تو قصه‌های ناگفته‌ی شب من استکه خواب را از چشمانم می...

پارت : ۲۶

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط