چند پارتی یونگی 🤍🥲....
چند پارتی یونگی 🤍🥲....
پارت 3 🤍
یورا: سلام
مامان یورا: این چه قیافه ای گریه کردی؟؟؟
یورا: ارهه نتونستم یک سوالو حل کنم بغض کردم برای همین
مامان یورا: برو یه دوش بگیر بعدشم بخواب
یورا: باشه....
به اتاقم رفتم، روی تخت دراز کشیدمو شروع کردم به فکر کردن...«لعنتی چرا اون موقعه این حرفو زدم...باید این حرف تا اخر عمرم پیش خودم میموند..»
یونگی: به کافه ای که جیوو گفته بود رسیدم با دیدن قیافش لبخندی رو لبام نشست...
یونگی: سلام، خیلی که منتظر نموندی.؟
جیوو: نه مهم نیست بیا بشین میخوام بهت یک چیزی بگم...
یونگی: باشه ولی چرا انقدر پوکری؟
جیوو: حالم خوب نیست میخوام زود برم...
یونگی:«با این حرفش جدی شدم»
خب چیزی شده؟؟
جیوو: ارههه شده خسته شدم دیگه، از اینکه فقط به درست اهمیت میدی خسته شدم انگار اصلا وقتی برای من نداری
یونگی:جیوو چرا چرت و پرت میگی تو هروقت که خواستی من پیشت بودم
جیوو: اهههه باشه اصلا بزار واضح بگم برام تکراری شدی دیگه نمیخوامت من نمیتونم با پسری باشم که فقط به فکره درسشه
یونگی: ولیی جیوو.... با صندلی خالی مواجه شدم ... رفتن جیوو برام تلخ بود .... ازاون کافه زدم بیرون باورش سخت بود دختری که من فکر میکردم همیشه پیشمه الان براش تکراری شدم!!
.... بلاخره به خونه رسیدم بدون هیچ چیزی به اتاقم رفتمو خوابیدم....
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بگید تو چند پارت دیگه تمومش کنم؟؟
حمایت 🥺؟
پارت 3 🤍
یورا: سلام
مامان یورا: این چه قیافه ای گریه کردی؟؟؟
یورا: ارهه نتونستم یک سوالو حل کنم بغض کردم برای همین
مامان یورا: برو یه دوش بگیر بعدشم بخواب
یورا: باشه....
به اتاقم رفتم، روی تخت دراز کشیدمو شروع کردم به فکر کردن...«لعنتی چرا اون موقعه این حرفو زدم...باید این حرف تا اخر عمرم پیش خودم میموند..»
یونگی: به کافه ای که جیوو گفته بود رسیدم با دیدن قیافش لبخندی رو لبام نشست...
یونگی: سلام، خیلی که منتظر نموندی.؟
جیوو: نه مهم نیست بیا بشین میخوام بهت یک چیزی بگم...
یونگی: باشه ولی چرا انقدر پوکری؟
جیوو: حالم خوب نیست میخوام زود برم...
یونگی:«با این حرفش جدی شدم»
خب چیزی شده؟؟
جیوو: ارههه شده خسته شدم دیگه، از اینکه فقط به درست اهمیت میدی خسته شدم انگار اصلا وقتی برای من نداری
یونگی:جیوو چرا چرت و پرت میگی تو هروقت که خواستی من پیشت بودم
جیوو: اهههه باشه اصلا بزار واضح بگم برام تکراری شدی دیگه نمیخوامت من نمیتونم با پسری باشم که فقط به فکره درسشه
یونگی: ولیی جیوو.... با صندلی خالی مواجه شدم ... رفتن جیوو برام تلخ بود .... ازاون کافه زدم بیرون باورش سخت بود دختری که من فکر میکردم همیشه پیشمه الان براش تکراری شدم!!
.... بلاخره به خونه رسیدم بدون هیچ چیزی به اتاقم رفتمو خوابیدم....
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بگید تو چند پارت دیگه تمومش کنم؟؟
حمایت 🥺؟
۳۵.۹k
۱۷ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.