فنجانی که پر بود از چای داغ احساس مردی و آلبالوی سیاهی از عمق نگاه زنی که با بی تابی میخواست به گوشش آویزان کند حس درونش را که هم عشوه باشد و هم هویدا و مرد سر بکشد همه حس خواستنش را