دریا شاهد بود

دریا شاهد بود
P:1

‌در سکوت شب ، در اتاقی تاریک ، شلوغ و بهم ریخته چشمانم را می بندم و از عالم زیبای جهان هستی به عالم تخیلاتم سفر می کنم ، جایی در اعماق ذهنم ، دنج و راحت جایی که آزادم و آزادانه هرکاری را که به خواهم انجام می دهم ، عالمی که حاضرم ده ها ساعت را در آنجا بگذرانم و کتاب ها و زندگی هایی که خود نوشتم را بخوانم کتابی با جلد سبز زمردی از قفسه چوبی که تقریبا خاکی است بر می دارم. کتابی اعظیم الجثه که عنوانش خطوط موازی است .
در عالم تخیلاتم صبح با صدای مفتضح گوشی از خواب بیدار شدم ساعت ۷ بود و من باید ۷:۳۰ مدرسه می بودم نمی خواستم روز اول دیر برسم چون دیر شده بود با بر داشتن یه شیر کاکائو از یخچال از خونه بیرون زدم از خونه تا مدرسه راهی نبود پس دو پا داشتم دوتا دیگه هم قرض گرفتم و دویدم از در اصلی وارد شدم و به کلاس رفتم عده ای سرپا بودن و عده ای مشغول صحبت کردن بودن و بعضی هم رو صندلی هاشون نشسته بودن چشمم به پنجره ای ردیف دوم کنار پنجره خورد عالیه پسری سرش تو کتاب ریاضی بود و داشت مسائل وحشتناکش و حل می کرد
گفتم : می تونم اینجا بشینم ؟
گفت : آره جای کسی نیست بشین
نشستم می خواستم سر صحبت و باز کنم پس
گفتم : خوب به نظر می رسم ؟ آخه دیر از خواب پاشدم وقت نکردم خودمو تو آینه ببینم شونه ای به معنای نمی دونم بالا انداخت
گفتم : ولی تو خوب به نظر می رسی
وبعد هر دو زدیم زیر خنده
پرسید : اسمت چیه ؟
جواب دادم: لی ا.ت هستم
گفت : منم جیمینم‌‌.... پارک جیمین
ا.ت : خوشبختم
جیمین : منم همین طور
بعد از چند تا کلاس زنگ خورد و وقت ناهار شد در حال جمع کردن وسایلم و حرف زدن با جیمین راجب درس بودم که پسری قد بلند و عینکی به طرفمون اومد و
گفت : جیمین با بچه ها می ریم ناهار میای؟
جیمین: آره بریم....اها راستی این دوستم ا.ت است تازه باهم آشنا شدیم.‌‌... ا.ت اینم یکی از دوستام نامجونه
نامجون دستشو دراز کرد که دست بده دو به شک بودم ولی باهاش دست دادم
نامجون : خوشبختم( لبخند )
ا.ت : همچنین ( لبخند )
نامجون : توام با ما میای؟
ا.ت : نه ممنون خودم میرم ( لبخند )
جیمین : خودت مگه الان نگفتی گرسنه ای حالا چه فرقی می کنه با بیایی یا تنها بری
نامجون : آره بیا بریم
ا.ت : خیلی خب بریم

Na_hido
دیدگاه ها (۲)

دریا شاهد بود P:2سه تایی تو راه رو راه می رفتیم انقدر هیجان ...

دریا شاهد بود P:3فردا صبح مدرسه/ ویو ا.تهمینطور که شیر کاکائ...

سلام همونطور که قبلا خودم و معرفی کردم نا هی دو هستم و فیک م...

واژه ای محکوم به حبس

love Between the Tides³⁸یک هفته بعد تهیونگرفتم کلاس تهیونگ:س...

پارت ۲۸ فیک مرز خون و عشق

پارت ۲۷ فیک مرز خون و عشق

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط