"هی هی نرو خطرناکه هوا داره تاریک میشه و اینجا محله خطر ن
"هی هی نرو خطرناکه هوا داره تاریک میشه و اینجا محله خطر ناکیه حالا اینجا چیکار میکنی...؟*تا این حرف رو گفت انگار بغضم گرفته بود و میخواستم گریه کنم ولی خودم رو نگه داشتم
~فلش بک به چند ساعت پیش~
از زبان ا/ت
داشتم خونه رو تمیز میکردم پدرم داخل اتاق بود و میخندید و شراب میخورد و یک هرزه کنارش بود زن دومش کارم تموم شد نشستم و گوشیم رو برداشتم و پدرم از اتاق اومدن بیرون سگ مست شده بود و تو خودش نبود اومد جلو من و چون سرم تو گوشی بود اول ندیدمش ولی تا سایه بزرگتر شد بالا سرم، سرم رو سریع گرفتم بالا و دیدمش بوی عن الکل برش داشته بود دست بزرگش که اندازه کل صورت من بود روی صورتم خوابید و سرم داد زد و گفت"تا کی میخوای اینجا بمونی و من خرجت رو بدم انقدر زشتی که حتی کسی حاضر نیست بیاد ازت خاستگاری کنه"چون مست بود چیزی نگفتم و دستم رو گزاشتم روی جای سیلی و بلند شدم و پدرم موهام رو کشید و گفت"جایی نمیری"ترسیدم پاهام رو حس نمیکردم و بی حس بود به صورت مست بی اعصابش نگاه کردم منو انداخت روی زمین و یک میله برداشت و تا میتونست منو با اون زد زن دومش بالا بود و داشت به کار های پدرم میخندید به خودم اومدم با سرعت بلند شدم و رفتم بیرون و میدویدم و میدویدم تا به اون پارک و گنگ و مرد رسیدم...
~پایان فلش بک~
ا/ت به مرد نگاه کرد و گفت "چیزیم نیست نگران نباش فقط میخوام چند ساعت تو خیابون باشم"
مرد تا حرف های ا/ت تموم شد گفت"هی اسمت چیه ؟"
ا/ت:اسمم ا/ت و...اسم خودت؟
مرد:من ران هایتانی ام منو ران صدا کن
ا/ت:خوشوقتم
ران:همچنین
از زبان ران
دختر پر از خون بود ولی زیباییش میدرخشید صداش ارام بخش بود وقتی نگاهش میکردم سرخ میشدم ولی خودم رو کنترل کردم و کنجکاو بودم چرا همچین دختری الان وسط خیابونه به گروه گنگ دستور دادم و رفتن و به ا/ت گفتم "خب پس منم میمونم باهم بمونیم تازه گشنمه بیا بریم یه چیز کوچیک مثل رامن بخوریم
از زبان ا/ت
تا میخواستم بگم نیازی نیستم شکمم زودتر از من حرف زد ران خندید و از خجالت آب شدم
ران:بیا بریم ناز نکن اونورا یه رامن فروشی هست میتونیم بخریم و بخوریم
چیزی نگفتم و با سر قبول کردم(سرشو تکون داد)
و باهم رفتیم به سمت رامن فروشی...پارت دوم:فرار!
شخصیت:ا/ت و ران
ژانر:عاشقانه
_______________________________________
~فلش بک به چند ساعت پیش~
از زبان ا/ت
داشتم خونه رو تمیز میکردم پدرم داخل اتاق بود و میخندید و شراب میخورد و یک هرزه کنارش بود زن دومش کارم تموم شد نشستم و گوشیم رو برداشتم و پدرم از اتاق اومدن بیرون سگ مست شده بود و تو خودش نبود اومد جلو من و چون سرم تو گوشی بود اول ندیدمش ولی تا سایه بزرگتر شد بالا سرم، سرم رو سریع گرفتم بالا و دیدمش بوی عن الکل برش داشته بود دست بزرگش که اندازه کل صورت من بود روی صورتم خوابید و سرم داد زد و گفت"تا کی میخوای اینجا بمونی و من خرجت رو بدم انقدر زشتی که حتی کسی حاضر نیست بیاد ازت خاستگاری کنه"چون مست بود چیزی نگفتم و دستم رو گزاشتم روی جای سیلی و بلند شدم و پدرم موهام رو کشید و گفت"جایی نمیری"ترسیدم پاهام رو حس نمیکردم و بی حس بود به صورت مست بی اعصابش نگاه کردم منو انداخت روی زمین و یک میله برداشت و تا میتونست منو با اون زد زن دومش بالا بود و داشت به کار های پدرم میخندید به خودم اومدم با سرعت بلند شدم و رفتم بیرون و میدویدم و میدویدم تا به اون پارک و گنگ و مرد رسیدم...
~پایان فلش بک~
ا/ت به مرد نگاه کرد و گفت "چیزیم نیست نگران نباش فقط میخوام چند ساعت تو خیابون باشم"
مرد تا حرف های ا/ت تموم شد گفت"هی اسمت چیه ؟"
ا/ت:اسمم ا/ت و...اسم خودت؟
مرد:من ران هایتانی ام منو ران صدا کن
ا/ت:خوشوقتم
ران:همچنین
از زبان ران
دختر پر از خون بود ولی زیباییش میدرخشید صداش ارام بخش بود وقتی نگاهش میکردم سرخ میشدم ولی خودم رو کنترل کردم و کنجکاو بودم چرا همچین دختری الان وسط خیابونه به گروه گنگ دستور دادم و رفتن و به ا/ت گفتم "خب پس منم میمونم باهم بمونیم تازه گشنمه بیا بریم یه چیز کوچیک مثل رامن بخوریم
از زبان ا/ت
تا میخواستم بگم نیازی نیستم شکمم زودتر از من حرف زد ران خندید و از خجالت آب شدم
ران:بیا بریم ناز نکن اونورا یه رامن فروشی هست میتونیم بخریم و بخوریم
چیزی نگفتم و با سر قبول کردم(سرشو تکون داد)
و باهم رفتیم به سمت رامن فروشی...پارت دوم:فرار!
شخصیت:ا/ت و ران
ژانر:عاشقانه
_______________________________________
۲.۳k
۰۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.