دوپارتی تهیونگ🌷 ۱🌷 دیوانگان عاشق 🌷
منم تهیونگم ۲۹سالمه با یونا ازدواج کردم
امروز تهیونگ خسته بود اومد غذای مورد علاقه اش رو درست کردم و ماساژش دادم تا خستگیش در بره و روی پاش نشستم یونا:خسته نباشی عشقم💗
ته:مرسی کیوتچههههههه توت فرنگیم فداتشم بوی غذای مورد علاقم میاد🤤🤤🤤🤤 یونا:شکموووووو همونه
بوسش کردم و رفتم شام رو آوردم. فیلم دیدیم و خندیم داشت عاشقانه میشد منم خاموشش کردم چون میدونستم بعد از بوس کردن هم رومون نمیشه مثل اون موقع که رو پاش بودم نگاهش کنم . موقع خواب گوشیش رو نگاه میکردیم تو اینستا اون صحنه عه اومد و بازم زدم رفت ،ته پشت چشمی بهم نگاه کرد و بوسم کرد منم تو خودم جمع شدم از خجالت و نازم کرد و ادامه دادیم «گوشیشو نگاه کردیم» یهو یه نفره که کنار اسمش قلب داشت به تهیونگ پیام داد به اسمش دقت نکردم و ناراحتم عصبانی شدم
یونا :تهیونگ من قهرم و آشتی ام نمیکنم «با داد ؛فحش هم داد»
ته:بیا برات توضیح میدمممممم
رفتم رو مبل خوابیدم لباسامو نازک بود هوا ام سرد بود و بالشو پتو نبردم تو خودم جمع شده بودم و چون خیلییییییییییییییییییی دوسش داشتم احساس میکردم عشقمون یکطرفه داشت میشد
تهیونگ اومد بغلم دارم کرد و گفت عشقم عزیزم فدات شم دختر خالم بود و فرانسه است....«توضیح داد و منم آروم شدم»
یونا:می بخشمت ولی ازت ناراحتم🥲🥲«با گریه طوری هق هق»
تهیونگ:اوووووو چاگیا من که گفتم بهتتتتتت ببخشیدددد
بوسم کرد و محکم بغلم کرد تا صبح منم بخشیدمش بعد به مدت من دعوتش کردم خونمون چون «لباس کلا تو بالا ان»میخواستم ببینمش همش به تهیونگ میچسبید منم اعصابم خورد شد تهیونگ رو صدا کردم آشپز خونه
یونا:تهیونگ همینطوری کنار اسمش قلب گذاشتی بعد هی بهم میچسبید؟؟؟؟؟
ته:میبینی که اون میچسبه اصلا اسمشو قلبه رو برداشتم پیش تو میشینم اون میخواست بتمن ازدواج کنه پس هر کاری میکنه که ما رو جدا کنه چند بارم عکس تو رو که تو بار بودی ادیت زده بود واسم آور منم بهت نگفتم....چون تــــ.و رو خیـــــــــــلیـــــــــ دوست دارم و بهت ایمان دارم❤️بوسم کرد و چون یه زره بالم زده بوده از واسه من هم لبم هم اپن رنگ صورتی طور شده بود
«نکته اسم دختر خالش:سانا»
مایل به دومی؟؟؟🥲
امروز تهیونگ خسته بود اومد غذای مورد علاقه اش رو درست کردم و ماساژش دادم تا خستگیش در بره و روی پاش نشستم یونا:خسته نباشی عشقم💗
ته:مرسی کیوتچههههههه توت فرنگیم فداتشم بوی غذای مورد علاقم میاد🤤🤤🤤🤤 یونا:شکموووووو همونه
بوسش کردم و رفتم شام رو آوردم. فیلم دیدیم و خندیم داشت عاشقانه میشد منم خاموشش کردم چون میدونستم بعد از بوس کردن هم رومون نمیشه مثل اون موقع که رو پاش بودم نگاهش کنم . موقع خواب گوشیش رو نگاه میکردیم تو اینستا اون صحنه عه اومد و بازم زدم رفت ،ته پشت چشمی بهم نگاه کرد و بوسم کرد منم تو خودم جمع شدم از خجالت و نازم کرد و ادامه دادیم «گوشیشو نگاه کردیم» یهو یه نفره که کنار اسمش قلب داشت به تهیونگ پیام داد به اسمش دقت نکردم و ناراحتم عصبانی شدم
یونا :تهیونگ من قهرم و آشتی ام نمیکنم «با داد ؛فحش هم داد»
ته:بیا برات توضیح میدمممممم
رفتم رو مبل خوابیدم لباسامو نازک بود هوا ام سرد بود و بالشو پتو نبردم تو خودم جمع شده بودم و چون خیلییییییییییییییییییی دوسش داشتم احساس میکردم عشقمون یکطرفه داشت میشد
تهیونگ اومد بغلم دارم کرد و گفت عشقم عزیزم فدات شم دختر خالم بود و فرانسه است....«توضیح داد و منم آروم شدم»
یونا:می بخشمت ولی ازت ناراحتم🥲🥲«با گریه طوری هق هق»
تهیونگ:اوووووو چاگیا من که گفتم بهتتتتتت ببخشیدددد
بوسم کرد و محکم بغلم کرد تا صبح منم بخشیدمش بعد به مدت من دعوتش کردم خونمون چون «لباس کلا تو بالا ان»میخواستم ببینمش همش به تهیونگ میچسبید منم اعصابم خورد شد تهیونگ رو صدا کردم آشپز خونه
یونا:تهیونگ همینطوری کنار اسمش قلب گذاشتی بعد هی بهم میچسبید؟؟؟؟؟
ته:میبینی که اون میچسبه اصلا اسمشو قلبه رو برداشتم پیش تو میشینم اون میخواست بتمن ازدواج کنه پس هر کاری میکنه که ما رو جدا کنه چند بارم عکس تو رو که تو بار بودی ادیت زده بود واسم آور منم بهت نگفتم....چون تــــ.و رو خیـــــــــــلیـــــــــ دوست دارم و بهت ایمان دارم❤️بوسم کرد و چون یه زره بالم زده بوده از واسه من هم لبم هم اپن رنگ صورتی طور شده بود
«نکته اسم دختر خالش:سانا»
مایل به دومی؟؟؟🥲
- ۱۷۰
- ۲۹ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط