این که باید

این که باید
فراموش ات می کردم را هم
فراموش کردم
تو تکراری ترین حضور روزگار منی
و من عجیب
به آغوش تو
از آن سوی فاصله ها
خو گرفته ام ...
دیدگاه ها (۳)

ســـــاڪتم! چـون: یڪ بغض سنگے تـمام تـار هاے گـلویم را بہ ...

هَر وَقت یه آدمے برات مُهم شدخیلے اِحتمالشـو بده..که با دستا...

دلم غمگین تراز هر شبدو چشمم باز بی خواب استببار ای آسمان امش...

گاهی باید رفت...باید کند دلی را که سهم تو نیست و جایش سنگی گ...

𝐀 𝐒𝐭𝐫𝐚𝐧𝐠𝐞𝐫 𝐂𝐚𝐥𝐥𝐞𝐝 𝐚 𝐅𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝𝐏𝐚𝐫𝐭𝟐𝟖ات: «وای… من چرا این کارو کر...

دوستت دارمانقدر زیاد که گاهی وقت هاکه دوریچشمانم بی اختیار ش...

"تو" همانهیچ کس منیکه من تمام تمامم رابرای یک لبخند عاشقانه ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط