وریا امین
▪منتخب اشعار "وریا امین" شاعر کُرد ساکن سوئد با ترجمهی "زانا کوردستانی"
"وریا امین" با نام کامل "وریا امین اسماعیل" شاعر کُرد، زادەی سال ۱۹۷۲ میلادی در سلیمانیه مرکز اقلیم کُردستان و از سال ۲۰۰۱ تاکنون، ساکن شهر واستاراس سوئد است.
وی متاهل و دارای دختری است و علاوه بر زبان کُردی به زبانهای عربی و سوئدی نیز مسلط است.
از او تاکنون دو کتاب "چاوه زهردهکان" (چشمهای زرد) و "سهفرنامهی ئاو و گوڵەکانی سەرەمەرگ" (سفرنامهی آب و گلهای احتضار) چاپ و منتشر شده است.
▪نمونهی شعر:
(۱)
راننده به من نگاهی کرد، گفت:
عجله نکن، یک نفر دیگر بیایید راه میافتیم
دستم را روی قلبم گذاشتم و گفتم:
ببخشید ما دو نفریم!
(۲)
آنگونه برو
که هرگاه دلم خواست
همراه با آهنگی قدیمی
برگردی به خیالم.
(۳)
دیکتاتور منم،
که از تخت تنهایی
پایین نمیآیم.
(۴)
بە فکرم خطور میکند چگونه بگویمت،
اگر یاد من افتادی،
به غروب نگاه بکن.
الان دقیقن به غروب میمانم.
(۵)
خوب و خوش،
آن کسیست،
که اکنون تو را ملاقات میکند.
(۶)
دیوارها
از من خوشبختتر اند!
برای نمونه،
تکیه به آنها میکنی،
عکسهایت را به آنها میزنی،
سایهات را به آغوش میگیرند.
(۷)
آهان، آهنگی بسیار زیبا هست،
پسری با صدای ظریف و زیبا
از ته دل و سوز جان میخواند:
"چونکه تو زیبایی، خدا کند هرگز نمیری!"
...
هر روز، با این صدای گوشخراشم
زیر لب این یک بیت را برایت زمزمه میکنم.
(۸)
امروزم، به سختی بر من گذشت.
تو نگو که،
موهایت را باز و پریشان کرده بودی.
(۹)
عشق چنین است:
تو در شهری عاشق میشوی و
در شهرهای دیگر دنبال "او" میگردی!
...
عشق چنین است:
تو هر زمان که دلتنگ میشوی
آه و افسوس از ته وجود میکشی
که از آه و نالهات
درونت پر میشود از خواستن "او"
...
عشق چنین است که تو،
همیشە در زمان مقرر در وعدهگاه هستی.
(۱۰)
گفت:
چرا دو دلی؟
گفتم:
برای اینکه با هر دو دل دوستت داشته باشم!
"وریا امین" با نام کامل "وریا امین اسماعیل" شاعر کُرد، زادەی سال ۱۹۷۲ میلادی در سلیمانیه مرکز اقلیم کُردستان و از سال ۲۰۰۱ تاکنون، ساکن شهر واستاراس سوئد است.
وی متاهل و دارای دختری است و علاوه بر زبان کُردی به زبانهای عربی و سوئدی نیز مسلط است.
از او تاکنون دو کتاب "چاوه زهردهکان" (چشمهای زرد) و "سهفرنامهی ئاو و گوڵەکانی سەرەمەرگ" (سفرنامهی آب و گلهای احتضار) چاپ و منتشر شده است.
▪نمونهی شعر:
(۱)
راننده به من نگاهی کرد، گفت:
عجله نکن، یک نفر دیگر بیایید راه میافتیم
دستم را روی قلبم گذاشتم و گفتم:
ببخشید ما دو نفریم!
(۲)
آنگونه برو
که هرگاه دلم خواست
همراه با آهنگی قدیمی
برگردی به خیالم.
(۳)
دیکتاتور منم،
که از تخت تنهایی
پایین نمیآیم.
(۴)
بە فکرم خطور میکند چگونه بگویمت،
اگر یاد من افتادی،
به غروب نگاه بکن.
الان دقیقن به غروب میمانم.
(۵)
خوب و خوش،
آن کسیست،
که اکنون تو را ملاقات میکند.
(۶)
دیوارها
از من خوشبختتر اند!
برای نمونه،
تکیه به آنها میکنی،
عکسهایت را به آنها میزنی،
سایهات را به آغوش میگیرند.
(۷)
آهان، آهنگی بسیار زیبا هست،
پسری با صدای ظریف و زیبا
از ته دل و سوز جان میخواند:
"چونکه تو زیبایی، خدا کند هرگز نمیری!"
...
هر روز، با این صدای گوشخراشم
زیر لب این یک بیت را برایت زمزمه میکنم.
(۸)
امروزم، به سختی بر من گذشت.
تو نگو که،
موهایت را باز و پریشان کرده بودی.
(۹)
عشق چنین است:
تو در شهری عاشق میشوی و
در شهرهای دیگر دنبال "او" میگردی!
...
عشق چنین است:
تو هر زمان که دلتنگ میشوی
آه و افسوس از ته وجود میکشی
که از آه و نالهات
درونت پر میشود از خواستن "او"
...
عشق چنین است که تو،
همیشە در زمان مقرر در وعدهگاه هستی.
(۱۰)
گفت:
چرا دو دلی؟
گفتم:
برای اینکه با هر دو دل دوستت داشته باشم!
۱.۵k
۱۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.