دیدن این لحظه واین حال مریم من به گذشته برد قبلن همین حا
دیدن این لحظه واین حال مریم من به گذشته برد قبلن همین حالش دیده بودم
مریم
از بچگی عاشق پسر عمو ش بود
روزی با حلقه زیبا ویک جعبه شیرنی به کلاس اومد خوشحال از نامزدیش با پسر عموش با تبسم های شیرین زیباتر ودوست داشتنی تر میشد
اما این خوشحالی دیری نپاید.نامزدیش بهم خورد
روزبه روز افسرده تر میشد
وقتی دانشگاه میومد
چشمان قرمزش گود شده میگفت چه درد ورنجی دارد
مدتی بعد مریم با حال خراب داغون
با یک حلقه ازدواج در دست که با حلقه حلقه قبلیش فرق میکرد به دانشگاه امد
پوشش مریم عوض شده بود کیف مانتوکفش در کل همه چی مثل قبل نبود فرق داشت این
سلیقه مریم این نبود
گوششی زنگ میخورد جواب نمیداد زیر لب زمزمه
میگفت میخوام لحظه بدون تو باشم دست از سرم بردار
یکبار که یک جفت النگو دستش بود
گفتم :مریم تو که از النگو بدت میاد دوست نداشتی الانچه خبر
اشکی ریخت زمزمه کرد من که دیگه حق دوست داشتن ندارم حق انتخاب ندارم....
یکی از اقوام مادری مریم عاشق وخواستگار ش بود
بعد از نامزدی مریم با پسر عمو ش بازهم ناامیدنشده بود با کمک مادر وخواهر مریم تمام تلاشون کرده که تا نامزدی مریم بهم زدن
تا خودش بتونه با مریمازدواج کند
مریم ازدواج اجباری
از خاطراتم بیرون امدم دوباره همان صحنه تکرارشده بود مریم هنوز هم حق دوست داشن نداشت
مریم
از بچگی عاشق پسر عمو ش بود
روزی با حلقه زیبا ویک جعبه شیرنی به کلاس اومد خوشحال از نامزدیش با پسر عموش با تبسم های شیرین زیباتر ودوست داشتنی تر میشد
اما این خوشحالی دیری نپاید.نامزدیش بهم خورد
روزبه روز افسرده تر میشد
وقتی دانشگاه میومد
چشمان قرمزش گود شده میگفت چه درد ورنجی دارد
مدتی بعد مریم با حال خراب داغون
با یک حلقه ازدواج در دست که با حلقه حلقه قبلیش فرق میکرد به دانشگاه امد
پوشش مریم عوض شده بود کیف مانتوکفش در کل همه چی مثل قبل نبود فرق داشت این
سلیقه مریم این نبود
گوششی زنگ میخورد جواب نمیداد زیر لب زمزمه
میگفت میخوام لحظه بدون تو باشم دست از سرم بردار
یکبار که یک جفت النگو دستش بود
گفتم :مریم تو که از النگو بدت میاد دوست نداشتی الانچه خبر
اشکی ریخت زمزمه کرد من که دیگه حق دوست داشتن ندارم حق انتخاب ندارم....
یکی از اقوام مادری مریم عاشق وخواستگار ش بود
بعد از نامزدی مریم با پسر عمو ش بازهم ناامیدنشده بود با کمک مادر وخواهر مریم تمام تلاشون کرده که تا نامزدی مریم بهم زدن
تا خودش بتونه با مریمازدواج کند
مریم ازدواج اجباری
از خاطراتم بیرون امدم دوباره همان صحنه تکرارشده بود مریم هنوز هم حق دوست داشن نداشت
- ۳.۲k
- ۱۹ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط