شاهنامه کیخسرو ۶۲
#شاهنامه #کیخسرو #۶۲
سپاه ایران در پی شکست نزد کیخسرو بازگشتند.خسرو طوس را از دربار بیرون راندبزرگان ایران به نزد رستم شدند و او را میانجی قرار دادند باشد
انها به رستم گفتند که کسی قصد کشتن فرود نداشت اما اقتضا جنگ همین است رستم نزد خسرو رفت وشاه پذیرفت
و درفش کاویانی را به او داد و سپاهی همچو کوه سیاه به سمت رود شهد روان گردید
دو سپاه در هم می آمیزند توس سعی دارد با تحریک هومان و پیران آنان را به آمدن به نزد ایران تشویق کند هومان از توس می خواهد پهلوانی از سپاه ایران را در کین خواهی ارژنگ چندی قبل کشته شده بود به او معرفی کند و خود توس با او نجنگدکه اگر تو به دست من کشته شوی تمامی سپاه ایران از هم می پاشد
از طرفی او نیز سعی دارد به گونه ای توس را از نبرد با خود منصرف کند. توس همین شیوه را به کار می برد. به او می گوید تو نیز پهلوانی نامدار هستی به نزد شاه ایران آمده و به بزرگی برسد. گیو که شاهد این گفتگوست با خشم و تندی به میان حرف آن دو می آید و از توس می خواهد تا اجازه ی جنگ بدهد
با دخالت گیو توس نقشه ی خود را برای ایجاد شکاف بین سپاه توران بر باد رفته می بیند. تن به نبرد تن به تن با هومان می دهد و نبردی سخت بین آن دو در می گیرد. هومان از اسب جدا می شود و بر زمین می افتد. توس با افتادن هومان به سمت او می آید که سپاه توران با دیدن شکست به صحنه ی کارزار آمده، تا هومان بتواند از صحنه ی نبرد جان سالم به در برد. پس از نجات هومان به نزد پیران می رود
روز بعد که لشکر ها را در مقابل هم اراستند
در میان تورانیان جادوگری بود به نام بازور که هم جادو میدانست و هم زبان چینی و پهلوی اموخته بود.پیران به او دستور داد تا بر قله کوه برود و بر ایرانیان برف و سرما بفرستد.بازور چنان کرد و در ان ماه تیر چنان برفی بارید که دست نیزه داران ایران از کار فرو ماند.انگاه پیران فرمان حمله داد.
کشتار زیادی از سپاه ایران شد و در ان میان مرد خردمندی بازور جادوگر را به رهام نشان داد.رهام بسوی او تاخت و با شمشیر دستهایش را از بدن جدا کرد
ناگهان ابرها پراکنده شدند و خورشید درخشان اشکار شد.انگاه دلیران ایران جنگیدند انگاه که هوا تاریک شد،جنگ را پایان دادن .
ولی طوس لشکر را با بنه و خیمه به سوی کوه هماون کشید و سواری نزد شاه فرستاد.
از شاه خواست تا رستم را با سپاه به کمک انها بفرستد.
سپاه ایران در پی شکست نزد کیخسرو بازگشتند.خسرو طوس را از دربار بیرون راندبزرگان ایران به نزد رستم شدند و او را میانجی قرار دادند باشد
انها به رستم گفتند که کسی قصد کشتن فرود نداشت اما اقتضا جنگ همین است رستم نزد خسرو رفت وشاه پذیرفت
و درفش کاویانی را به او داد و سپاهی همچو کوه سیاه به سمت رود شهد روان گردید
دو سپاه در هم می آمیزند توس سعی دارد با تحریک هومان و پیران آنان را به آمدن به نزد ایران تشویق کند هومان از توس می خواهد پهلوانی از سپاه ایران را در کین خواهی ارژنگ چندی قبل کشته شده بود به او معرفی کند و خود توس با او نجنگدکه اگر تو به دست من کشته شوی تمامی سپاه ایران از هم می پاشد
از طرفی او نیز سعی دارد به گونه ای توس را از نبرد با خود منصرف کند. توس همین شیوه را به کار می برد. به او می گوید تو نیز پهلوانی نامدار هستی به نزد شاه ایران آمده و به بزرگی برسد. گیو که شاهد این گفتگوست با خشم و تندی به میان حرف آن دو می آید و از توس می خواهد تا اجازه ی جنگ بدهد
با دخالت گیو توس نقشه ی خود را برای ایجاد شکاف بین سپاه توران بر باد رفته می بیند. تن به نبرد تن به تن با هومان می دهد و نبردی سخت بین آن دو در می گیرد. هومان از اسب جدا می شود و بر زمین می افتد. توس با افتادن هومان به سمت او می آید که سپاه توران با دیدن شکست به صحنه ی کارزار آمده، تا هومان بتواند از صحنه ی نبرد جان سالم به در برد. پس از نجات هومان به نزد پیران می رود
روز بعد که لشکر ها را در مقابل هم اراستند
در میان تورانیان جادوگری بود به نام بازور که هم جادو میدانست و هم زبان چینی و پهلوی اموخته بود.پیران به او دستور داد تا بر قله کوه برود و بر ایرانیان برف و سرما بفرستد.بازور چنان کرد و در ان ماه تیر چنان برفی بارید که دست نیزه داران ایران از کار فرو ماند.انگاه پیران فرمان حمله داد.
کشتار زیادی از سپاه ایران شد و در ان میان مرد خردمندی بازور جادوگر را به رهام نشان داد.رهام بسوی او تاخت و با شمشیر دستهایش را از بدن جدا کرد
ناگهان ابرها پراکنده شدند و خورشید درخشان اشکار شد.انگاه دلیران ایران جنگیدند انگاه که هوا تاریک شد،جنگ را پایان دادن .
ولی طوس لشکر را با بنه و خیمه به سوی کوه هماون کشید و سواری نزد شاه فرستاد.
از شاه خواست تا رستم را با سپاه به کمک انها بفرستد.
۱۲.۹k
۰۴ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.