یار گرفتهام بسی چون تو ندیدهام کسی

۶۹۷
یار گرفته‌ام بسی چون تو ندیده‌ام کسی
شمع چنین نیامدست از در هیچ مجلسی


عادت بخت من نبود آن که تو یادم آوری
نقد چنین کم اوفتد خاصه به دست مفلسی

صحبت از این شریفتر صورت از این لطیفتر
دامن از این نظیفتر وصف تو چون کند کسی

خادمه سرای را گو در حجره بند کن
تا به سر حضور ما ره نبرد موسوسی

روز وصال دوستان دل نرود به بوستان
یا به گلی نگه کند یا به جمال نرگسی

گر بکشی کجا روم تن به قضا نهاده‌ام
سنگ جفای دوستان درد نمی‌کند بسی

قصه به هر که می‌برم فایده‌ای نمی‌دهد
#مشکل_درد_عشق_را_حل_نکند_مهندسی

این همه خار می‌خورد سعدی و بار می‌برد
جای دگر نمی‌رود هر که گرفت مونسی...

#سعدی
دیدگاه ها (۴)

698کس از این نمک ندارد که تو ای غلام داریدل ریش عاشقان را نم...

699تا دل به برم هوای دلبر دارد ،افسانه‌ی عشقِ دلبر از بر دار...

۶۹۶رنج فراق هست وامید وصال نیستاین "هست و نیست"کاش که زیر و ...

۶۹۵محو چشمان تو بودمکه به دام افتادمصید را زنده گرفتی و به ک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط