کس از این نمک ندارد که تو ای غلام داری

698
کس از این نمک ندارد که تو ای غلام داری
دل ریش عاشقان را نمکی تمام داری

نه من اوفتاده تنها به کمند آرزویت
همه کس سر تو دارد تو سر کدام داری

ملکا مها نگارا صنما بتا بهارا
متحیرم ندانم که تو خود چه نام داری

نظری به لشکری کن که هزار خون بریزی
به خلاف تیغ هندی که تو در نیام داری

صفت رخام دارد تن نرم نازنینت
دل سخت نیز با او نه کم از رخام داری

همه دیده‌ها به سویت نگران حسن رویت
منت آن کمینه مرغم که اسیر دام داری

چه مخالفت بدیدی که مخالطت بریدی
مگر آن که ما گداییم و تو احتشام داری

بجز این گنه ندانم که محب و مهربانم
به چه جرم دیگر از من سر انتقام داری

گله از تو حاش لله نکنند و خود نباشد
مگر از وفای عهدی که نه بردوام داری

نظر از تو برنگیرم همه عمر تا بمیرم
که تو در دلم نشستی و سر مقام داری

سخن لطیف سعدی نه سخن که قند مصری
خجلست از این حلاوت که تو در کلام داری

#سعدی جاان
دیدگاه ها (۶)

699تا دل به برم هوای دلبر دارد ،افسانه‌ی عشقِ دلبر از بر دار...

700به هوا داری او ذره صفت ، رقص کنانتا لب چشمه ی خورشید درخش...

۶۹۷یار گرفته‌ام بسی چون تو ندیده‌ام کسیشمع چنین نیامدست از د...

۶۹۶رنج فراق هست وامید وصال نیستاین "هست و نیست"کاش که زیر و ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط