وقتی که مردهیچکس توی محل ما ناراحت نشدبچههای محل ا
⭕️ وقتی که مُرد،هیچکس توی محل ما ناراحت نشد.بچههای محل اسمش رو گذاشته بودند مرفه بیدرد.و این لقب هم چقدر به او میآمد نه زن نه بچهای..
♨️ شنیده بودیم که چند برادرزاده و خواهرزاده دارد که آنها هم وقتی دیده بودند آبی از اجاق عمو و دایی برایشان گرم نمیشود،تنهایش گذاشته بودند.
♨️ وقتی که مُرد،من و سه چهار تا از بچههای محل که میدانستیم ثروت عظیماش بیصاحب میماند،بدون اینکه بگذاریم کسی از همسایهها بفهمد،شب اول با ترس و لرز زیاد وارد خانهاش شدیم و هر چه پول نقد داشت بلند کردیم.بعد هم با خود کنار آمدیم که: این که دزدی نیست تازه او به این پولها دیگر هیچ احتیاجی هم ندارد.تازه میتوانیم کمی هم از این پولها را از طرفش صرف کار خیر کنیم تا هم خودش سود برده باشد ۸و هم ما.
♨️ اما دو روز بعد در مراسم خاکسپاریاش که با همت ریش سفیدهای محل به بهشت زهرا رفتیم،من و بچهها چقدر خجالت کشیدیم.موقعی که ١۵٠ بچه یتیم از بهزیستی آمدند بالای سرش و فهمیدیم مرفه بیدرد خرج سرپرستی همه آنها را میداده،بچههای یتیم را دیدیم که اشک میریختند و انگار پدری مهربان را از دست دادهاند از خودمان پرسیدیم: او تنها بود یا ما؟
#داستان_کوتاه
♨️ شنیده بودیم که چند برادرزاده و خواهرزاده دارد که آنها هم وقتی دیده بودند آبی از اجاق عمو و دایی برایشان گرم نمیشود،تنهایش گذاشته بودند.
♨️ وقتی که مُرد،من و سه چهار تا از بچههای محل که میدانستیم ثروت عظیماش بیصاحب میماند،بدون اینکه بگذاریم کسی از همسایهها بفهمد،شب اول با ترس و لرز زیاد وارد خانهاش شدیم و هر چه پول نقد داشت بلند کردیم.بعد هم با خود کنار آمدیم که: این که دزدی نیست تازه او به این پولها دیگر هیچ احتیاجی هم ندارد.تازه میتوانیم کمی هم از این پولها را از طرفش صرف کار خیر کنیم تا هم خودش سود برده باشد ۸و هم ما.
♨️ اما دو روز بعد در مراسم خاکسپاریاش که با همت ریش سفیدهای محل به بهشت زهرا رفتیم،من و بچهها چقدر خجالت کشیدیم.موقعی که ١۵٠ بچه یتیم از بهزیستی آمدند بالای سرش و فهمیدیم مرفه بیدرد خرج سرپرستی همه آنها را میداده،بچههای یتیم را دیدیم که اشک میریختند و انگار پدری مهربان را از دست دادهاند از خودمان پرسیدیم: او تنها بود یا ما؟
#داستان_کوتاه
- ۲.۴k
- ۲۱ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط