با داداشم حکم بازی میکردیم؛من بُردم؛ داد زدم گفتم :ایول دیگه حاکم منم...بابام شنید؛بابام یه هفتست کهشب میخواد بخوابه،میاد کنارم میگه :اعلاحضرت خدمه وقت استراحتشونفرا رسیده؛رخصت میدهید ؟...