با داداشم حکم بازی میکردیم؛ من بُردم؛ داد زدم گفتم : ایول دیگه حاکم منم... بابام شنید؛ بابام یه هفتست که شب میخواد بخوابه، میاد کنارم میگه : اعلاحضرت خدمه وقت استراحتشون فرا رسیده؛ رخصت میدهید ؟...
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.