همان چوب دارچینی

همان چوب دارچینی
که لحظه ی آخر درون چای می اندازی... همان شماره ناشناسی
که لحظه ی آخر به زنگش پاسخ میدهی... همان عکسی که در لپ تاپت پنهان میکنی ولی دور نمیریزی... پیراهنی که دکمه اش را ندوخته ای اما نمیتوانی از پوشیدنش منصرف بشوی...
من تمام آنها هستم... نخواستنی هایی که ناگهان، نمیتوانی از دوست داشتنشان صرف نظر کنی...


#حمیده_هاشمی
دیدگاه ها (۴)

پاییز آمده است پشتِ پنجرهبیا برویم کمی قدم بزنیم.نگران نباشد...

ﺑﺎ ﻋﻄﺮ ﺗﻮﺩﺭ ﯾﮏ ﺍﺗﺎﻕ ﺗﻨﻬﺎ ﻣﺎﻧﺪﻩﺍﻡ ﺍﯾﻦ ﻋﺬﺍﺏ ﺭﺍﻧﻤﯽﺗﻮﺍﻧﯽ ﺗﺼﻮﺭ ﮐﻨ...

من ، میز قهوه‌خانه و ...چایی که مدتی‌ست ...هی فکر می‌کنم به ...

تهران پر شده است از نفس های توچطور دلشان می آید بگویند هوایش...

همان چوب دارچینی که لحظه آخر درون چای می اندازی . . .همان عک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط