آفرینش انسان خداوند توانای دانا، کائنات را بهنجار آفرید
#آفرینش_انسان #خداوند توانای دانا، کائنات را بهنجار آفریده و هستی ، از او پیدایی یافته است ، آسمانها پا برجای و هر یک برجای خویش استوار؛ و زمین نیز استوار است و بر آن ، کوهها ایستاده و دشتها، خفته و اقیانوسها، موج انگیز و چشمه ها و رودها، روان و گیاهان ، بارور و آفتاب ، در سپیده آفرینش گرما بخش و روز فروز و با پرتو حیاتبخش خویش ، بی شتاب در پویش و ماه ، در تابش شباهنگام ، فریبا و در حرکت آرام خود بر سینه تیره شب ، چون خیزش مروارید است بر مخمل سیاه ....
در این میان ، جای آدمی خالی است و خداوند اراده فرموده است تا (آدم ) را از عدم بیافریند و هستی را با او معنا بخشد و جمال آسمانی خود را در آیینه زمینی چهره او بنگرد و او را جانشین خویش کند زیرا از آن پیش ، امانت (خلافت خود) را بر آسمانها و زمین و کوهساران ، عرضه فرموده بود و آنان از پذیرش آن ، سر باز زده بودند و اینک اراده فرموده است تا این امانت را بر دوش (آدم ) نهد.
پس ، به فرشتگان - همه - فرمود:
- برآنم تا از خاک ، بشری برآورم ، و آنگاه از روح خویش در او بردمم ؛ پس چون او را به اعتدال آفریدم و از روح خود در او دمیدم ، همه بر او سجده برید.
فرشتگان ، نخست عرضه داشتند:
-- پروردگارا! با دانشی که به ما عطا فرموده ای ، آگاهی داریم که کسی را خلق خواهی کرد در زمین تباهی خواهد افکند و خونها خواهد ریخت ؛ و حال آنکه ما تسبیحگوی و تقدیس کننده تو هستیم .
خداوند فرمود:
-- من چیزی می دانم که شما نمی دانید.
فرشتگان ، به احترام و شگفتی در تکوین آدم می نگریستند.
آسمان ، در حیرت ایستاده بود.
به اراده الهی ، اندک اندک ، گل آدم شکل گرفت و اندام ، به گونه ای موزون ، فراهم شد. سپس از گل بازمانده از دنده زیرین آدم ، همسر او حوا نیز فراهم آمد.
این دو اندام ، در کنار یکدیگر همچنان کالبدهایی بی روح بودند. راستای قامت آدم ، اندکی از حوا بلندتر، و فراخنای سینه اش ، کمی گسترده تر بود و عضلاتش محکمتر و در کمال موزونی ، ستبرتر؛ با ابروانی پر پشت و بینی کشیده و چشمانی درشت .
حوا، با لطافت اشک و گل ، زنی کامل و با گیسوانی کشیده ، و اندامی موزون ، چون آدم ، اما هزار بار لطیف تر و ظریف تر.
سرانجام ، آن لحظه الوهی بزرگ در رسید و خداوند، از روح ربوبی خویش ، در آدم و حوا دمید.
آن دو که تا لحظه ای پیش ، دو تندیس همگون اما بی روح و ساکن بودند، اینک پلکهایشان به هم می خورد و سینه هایشان هوا را به درون خویش می کشید و اندامهایشان به حرکت در می آید و قلبهایشان به تپش می افتاد...ادامه در کامنت»»»»
در این میان ، جای آدمی خالی است و خداوند اراده فرموده است تا (آدم ) را از عدم بیافریند و هستی را با او معنا بخشد و جمال آسمانی خود را در آیینه زمینی چهره او بنگرد و او را جانشین خویش کند زیرا از آن پیش ، امانت (خلافت خود) را بر آسمانها و زمین و کوهساران ، عرضه فرموده بود و آنان از پذیرش آن ، سر باز زده بودند و اینک اراده فرموده است تا این امانت را بر دوش (آدم ) نهد.
پس ، به فرشتگان - همه - فرمود:
- برآنم تا از خاک ، بشری برآورم ، و آنگاه از روح خویش در او بردمم ؛ پس چون او را به اعتدال آفریدم و از روح خود در او دمیدم ، همه بر او سجده برید.
فرشتگان ، نخست عرضه داشتند:
-- پروردگارا! با دانشی که به ما عطا فرموده ای ، آگاهی داریم که کسی را خلق خواهی کرد در زمین تباهی خواهد افکند و خونها خواهد ریخت ؛ و حال آنکه ما تسبیحگوی و تقدیس کننده تو هستیم .
خداوند فرمود:
-- من چیزی می دانم که شما نمی دانید.
فرشتگان ، به احترام و شگفتی در تکوین آدم می نگریستند.
آسمان ، در حیرت ایستاده بود.
به اراده الهی ، اندک اندک ، گل آدم شکل گرفت و اندام ، به گونه ای موزون ، فراهم شد. سپس از گل بازمانده از دنده زیرین آدم ، همسر او حوا نیز فراهم آمد.
این دو اندام ، در کنار یکدیگر همچنان کالبدهایی بی روح بودند. راستای قامت آدم ، اندکی از حوا بلندتر، و فراخنای سینه اش ، کمی گسترده تر بود و عضلاتش محکمتر و در کمال موزونی ، ستبرتر؛ با ابروانی پر پشت و بینی کشیده و چشمانی درشت .
حوا، با لطافت اشک و گل ، زنی کامل و با گیسوانی کشیده ، و اندامی موزون ، چون آدم ، اما هزار بار لطیف تر و ظریف تر.
سرانجام ، آن لحظه الوهی بزرگ در رسید و خداوند، از روح ربوبی خویش ، در آدم و حوا دمید.
آن دو که تا لحظه ای پیش ، دو تندیس همگون اما بی روح و ساکن بودند، اینک پلکهایشان به هم می خورد و سینه هایشان هوا را به درون خویش می کشید و اندامهایشان به حرکت در می آید و قلبهایشان به تپش می افتاد...ادامه در کامنت»»»»
۴.۶k
۰۸ خرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.