آن شب شروع شد غزل از کوچ ایل من

آن شب شروع شد غزل از کوچ ایل من

در کوچه ماند، پای سراپا علیل من

یک نقطه شد به چشم من آری قبیله رفت

ماندند مردهای زیاد از قبیل من

گویا سپاه ابرهه بودیم جملگی

من مانده ای از آنهمه و نیست فیل من

من پا نداشتم بروم، سر، که داشتم

محکم نبوده است از اول دلیل من

چندی است شعر تازه سراغم نیامده است

ای کاش باز وحی کند، جبرئیل من

امشب به این نتیجه رسیدم که سالهاست

مانده است کنج موزه دنیا فسیل من

#F

@,,,,D
دیدگاه ها (۶)

غمِ تنهایی عذاب است به یادت چه کنمدلِ سر گشته یِ من ک...

دلـــم تـــنـــگ اســـتـــبـــرای بـــچـــه گـــی هـــایـــم...

#ﺩَﺭﺩﻫــــــــﺎﯾَﻢ ﺭﺍ ﻻﯾـــــک کـَـﺮﺩَﻧــــﺪ...ﻭ ﮔﻔـــــﺘَﻨﺪ...

#ما #مست صبوحیم زمیخانه توحید حاجت به مـــــی و خانه خمار ن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط