غم تنهایی عذاب است به یادت چه کنم

غمِ تنهایی عذاب است به یادت چه کنم

دلِ سر گشته یِ من کرده هوایت چه کنم

دلِ پاکِ تو مرا کرده چنین زار و فسون
شده آرامش من زنگ صدایت چه کنم

تو پُر از خاطره ای بودنِ تو حقِ من است

تو بگو با غمِ این خاطره هایت چه کنم

با خیالِ تو شبم چون شبِ یلداست هنوز

بی حضورِ تو و آن شان و صفایت چه کنم

گر چه دوری زِ بَرم یادِ تو همراهِ من است
با چنین روز و شب و فاصله هایت چه کنم...
#F

@,,,,D 
دیدگاه ها (۷)

دلـــم تـــنـــگ اســـتـــبـــرای بـــچـــه گـــی هـــایـــم...

ﺩﺭ ﻣﻦ ﮐﺴﯽ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺑﯽ ﮐﺴﯽ ﺳﺮ ﻣﯿﺪﻫﺪ...

آن شب شروع شد غزل از کوچ ایل مندر کوچه ماند، پای سراپا علیل ...

#ﺩَﺭﺩﻫــــــــﺎﯾَﻢ ﺭﺍ ﻻﯾـــــک کـَـﺮﺩَﻧــــﺪ...ﻭ ﮔﻔـــــﺘَﻨﺪ...

شب، بوی گیسوانت را دارد.بادی که از سمت پنجره می‌وزد، ردّ لبخ...

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط