رفته بودیم سر قرار ، حرف واسه گفتن نداشتیم ، سکوت کرده بو
رفته بودیم سر قرار ، حرف واسه گفتن نداشتیم ، سکوت کرده بودیم. نسرین یهو برگشت گفت: چقد تنهای بی سنگ صبور زیاد شده اینروزا...
گفتم: آره ، داره بیداد میکنه ؛ تو اینستاگرام پر تنهای بی سنگ صبوره ، تو خیابون تو وبلاگ تو تلگرام ، همه جا.
گفتم: شما هم تنهای بی سنگ صبوری؟
گفت: بودم ، ترک کردم. الان مجنونمو دلزده از لیلیا.
گفتم: پس تو هم مثل من خیلی دلت گرفته از خیلیا.
سرشو تکون داد که یعنی اره.
گفتم: طرفای شما چطوره؟ سمت شما هم کسی نیست بیاد سری به تنهاییت بزنه؟
گفت: ای کم و بیش. میان و میرن گاهی.
اما من پر شدم از گلایه ، ببین ، هیچی ازم نمونده جز یه سایه. گرفتمش تو بغلم ، چسبوندمش به قفسه ی سینم ، انگار از همون اول جاش همونجا بوده ،
گفتم: عب نداره ، تو کوه درد باش ، طاقت بیار و مرد باش. میگذره دنیا ، نمیمونه اینجوری تا ابد...
گفتم: آره ، داره بیداد میکنه ؛ تو اینستاگرام پر تنهای بی سنگ صبوره ، تو خیابون تو وبلاگ تو تلگرام ، همه جا.
گفتم: شما هم تنهای بی سنگ صبوری؟
گفت: بودم ، ترک کردم. الان مجنونمو دلزده از لیلیا.
گفتم: پس تو هم مثل من خیلی دلت گرفته از خیلیا.
سرشو تکون داد که یعنی اره.
گفتم: طرفای شما چطوره؟ سمت شما هم کسی نیست بیاد سری به تنهاییت بزنه؟
گفت: ای کم و بیش. میان و میرن گاهی.
اما من پر شدم از گلایه ، ببین ، هیچی ازم نمونده جز یه سایه. گرفتمش تو بغلم ، چسبوندمش به قفسه ی سینم ، انگار از همون اول جاش همونجا بوده ،
گفتم: عب نداره ، تو کوه درد باش ، طاقت بیار و مرد باش. میگذره دنیا ، نمیمونه اینجوری تا ابد...
۲.۱k
۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۲۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.