بی تی اس فیک بی تی اس فیک جونگ کوک فیک جیمین فیک جین فیک
#بی_تی_اس #فیک_بی_تی_اس #فیک_جونگ_کوک #فیک_جیمین #فیک_جین #فیک_شوگا#فیک_جیهوپ
پارت ۳۲
ات ویو
۱۵مینی از رفتن ارباب گذشته بود که در باز شدو ارباب بایه مرد دیگه ولرد اتاق شد
_جین میخوای معاینش کنی؟!
جین: اره
پس این جینه اها
جین رو به ات: حالت خوبه دستت که اذیتت نمیکنه؟.سرگیجه، حالت تهوع چیزی داری؟
+نع خوبم فقط کمی سرم گیج میره
جین به طرف سرم ات میره و یه امپولی بهش تزریق میکنه
جین: حالا اونم خوب میشع.. لبخند... عاا انگار یونگی قصد نداره منو معرفی کنه پس خودم دست به کار میشم من کیم سوکجین هستم بچه ها منو جین صدا میکنن تو هم منو جین صدا کن منو یونگی باهم دوستوووووهمکاریم:) راستی یونگی بچه هام قراره بیان
_اونا از کجا میدونن..
جین: من گفتم.. خنده ملیح..
_زحمت کشیدی... پوکر..
همینجوری که ارباب و جین داشتن باهم حرف میزدن در اتاق زده شد و پنج تا پسر وارد اتاق شدن سلام کردن بین اونا فقط جیمینو میشناختم که جیمینحالمو پرسید
جیمین: چطوری ات.. چیشده که اینطوری تو این وضع افتادی؟...اومد کنار تختو دست ات رو گرفت...وایی دستت چیشده؟؟
+چیزی نیس خوبم
جیمین: چرا اینجور شدی؟
+.... خبـ..
_بی احتیاطی کرده خورده زمین دستش به یه چیز تیز بریده شده
جیمین: اهاا حالا خوبی
سرمو له نشانه اره تکون دادم که یکی از پسرا گفت
جیهوپ: برین کنار بزارین ماخودمونو معرفی کنیم سلام من جیهوپم، این تهیونگه، این نامجون باهوش گروه، اینم جونگکوکه
+خوشوقتم
که یهو تهیونگ اومد و لپمو گرفتو کشید همینجور که داشت میکشید گفت
تهیونگ: تو چقد کیوتییی.. خنده مستطیلی..
جونکوک: تهیونگ نکن لپاش کش اومد.. خنده..
کع تهیونگ لپمو ول کرد
بعد جونکوک یه کیسه اورد طرف من گرفتو گفت: بیا اینا هویجن واسه تو اوردمشون
+عاا ممنونم
جونکوک: وایسا یه لحظه
جونکوک یه دونه هویج بهم داد و گفت: بیا اینم ماله تو
نامجون: اینارو واسه خودت اوردی یا ات؟
جونکوک:....
پارت ۳۲
ات ویو
۱۵مینی از رفتن ارباب گذشته بود که در باز شدو ارباب بایه مرد دیگه ولرد اتاق شد
_جین میخوای معاینش کنی؟!
جین: اره
پس این جینه اها
جین رو به ات: حالت خوبه دستت که اذیتت نمیکنه؟.سرگیجه، حالت تهوع چیزی داری؟
+نع خوبم فقط کمی سرم گیج میره
جین به طرف سرم ات میره و یه امپولی بهش تزریق میکنه
جین: حالا اونم خوب میشع.. لبخند... عاا انگار یونگی قصد نداره منو معرفی کنه پس خودم دست به کار میشم من کیم سوکجین هستم بچه ها منو جین صدا میکنن تو هم منو جین صدا کن منو یونگی باهم دوستوووووهمکاریم:) راستی یونگی بچه هام قراره بیان
_اونا از کجا میدونن..
جین: من گفتم.. خنده ملیح..
_زحمت کشیدی... پوکر..
همینجوری که ارباب و جین داشتن باهم حرف میزدن در اتاق زده شد و پنج تا پسر وارد اتاق شدن سلام کردن بین اونا فقط جیمینو میشناختم که جیمینحالمو پرسید
جیمین: چطوری ات.. چیشده که اینطوری تو این وضع افتادی؟...اومد کنار تختو دست ات رو گرفت...وایی دستت چیشده؟؟
+چیزی نیس خوبم
جیمین: چرا اینجور شدی؟
+.... خبـ..
_بی احتیاطی کرده خورده زمین دستش به یه چیز تیز بریده شده
جیمین: اهاا حالا خوبی
سرمو له نشانه اره تکون دادم که یکی از پسرا گفت
جیهوپ: برین کنار بزارین ماخودمونو معرفی کنیم سلام من جیهوپم، این تهیونگه، این نامجون باهوش گروه، اینم جونگکوکه
+خوشوقتم
که یهو تهیونگ اومد و لپمو گرفتو کشید همینجور که داشت میکشید گفت
تهیونگ: تو چقد کیوتییی.. خنده مستطیلی..
جونکوک: تهیونگ نکن لپاش کش اومد.. خنده..
کع تهیونگ لپمو ول کرد
بعد جونکوک یه کیسه اورد طرف من گرفتو گفت: بیا اینا هویجن واسه تو اوردمشون
+عاا ممنونم
جونکوک: وایسا یه لحظه
جونکوک یه دونه هویج بهم داد و گفت: بیا اینم ماله تو
نامجون: اینارو واسه خودت اوردی یا ات؟
جونکوک:....
۶.۰k
۳۱ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.