در کودکی یکبار صدای روح را شنیدم صدای مردانه ای که نجوا

در کودکی یکبار صدای روح را شنیدم; صدای مردانه ای که نجوا میکرد. انگار که در حالِ خواندن ورد یا دعایی بود.

من تقریباً اما نه کاملاً، میتوانستم واژه هایش را تشخیص دهم که طنینی جدی و موقر داشت. من داستان هایی از زندگی ارواح در خانه های قدیمی شنیده بودم و اندکی ترس برم داشته بود.

اما از ترس برخواستم و آهسته به طرف منبع صدا حرکت کردم. هرچه نزدیکتر میشدم، صدا بلندتر میشد. اکنون آنقدر نزدیک شده بودم که منشاء اصلی صوت را تشخیص دهم. باد که از سوراخ کلید به داهل میوَزید، صدایی ایجاد کرده بود که نرن افزار شبیه ساز مغز من، آنرا به سخن موقر مردانه تعبیر کرده بود.

اگر کودکِ تلقین پذیری بودم، ممکن بود که نه تنها سخنی نامفهوم، بلکه سخنانی مشخص و حتی جملاتی را میشنیدم. و اگر هم تلقین پذیر و مذهبی بار آمده بودم، از سخنانی که باد زمزمه میکرد در شگفت می شدم
دیدگاه ها (۶)

‍ مادرمکه از روی لباس هاتنهایی را می شست و در زرده های تخم م...

‌ مزرعه را ملخ ها جویدندما برای کلاغها مترسک ساختیم!و این بو...

دشمنان من سه قسمند:گروهی قویتر،جماعتی هم‌وزن،و دسته‌ای ضعیف‌...

حرفای این شاعرای عزیز رو به همه ی شعر دوستان و فمنیست ها تسل...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط