توی یک جمع بی حوصله نشسته بودم

توی یک جمع بی حوصله نشسته بودم
طبق عادت همیشگی مجله را ورق زدم تا به جدول رسیدم
خواندم سه عمودی

یکی گفت : بلند بگو

گفتم : یک کلمه سه حرفیه

ازهمه چیز برتر است

حاجی گفت: پول

تازه عروس مجلس گفت: عشق

شوهرش گفت: یار

کودک دبستانی گفت: علم

حاجی پشت سرهم گفت : پول، اگه نمیشه طلا، اگه نمیشه سکه

گفتم: حاجی اینها نمیشه

گفت: پس بنویس مال

گفتم: بازم نمیشه

گفت: جاه

خسته شدم با تلخی گفتم: نه نمیشه

مادر بزرگ گفت:
مادرجان، "عمر" است.

علی که تازه از سربازی آمده بود گفت: کار

دیگری خندید و گفت: وام

یکی از آن وسط بلندگفت: وقت

خنده تلخی کردم و گفتم: نه

اما فهمیدم
تا شرح جدول زندگی کسی را نداشته باشی حتی یک کلمه سه حرفی آن هم درست در نمی آید !
هنوز به آن کلمه سه حرفی جدول خودم فکر میکنم
شاید کودک پا برهنه بگوید: کفش
کشاورزبگوید: برف
لال بگوید: حرف
ناشنوا بگوید: صدا
نابینا بگوید: نور

و من هنوز در فکرم
که چرا کسی نگفت:
" خدا  "

هیچکس خدا را نمیخواهد مگر وقت نیاز

«صادق هدایت»
دیدگاه ها (۱)

*

*

ڪـــافے ست بشڪـنے...دیگـــــر چہ فرقـے مےڪـــندبرایت بمیــرن...

، به گفته کارشناسان تغذیه، سیب و سس سیب علاوه بر ویتامین سی،...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط