چه دیر می رسد،
چه دیر میرسد،
هفتهای که انتهایش به تو میرسد،
و چه زود میگذرد،
لحظههایی که با تو میگذرد!
اینهمه روشنایی به چه دردی میخورد،
وقتی دلم روشن نیست،
چشمم روشن نیست به دیدنت...
اگرچه تکلیفم روشن است:
یک خط ریز، یک خط درشت!
نیمهکاره رهایَش میکنم
تا بلاتکلیف باشم!
.
.
.
زمین را هم که دور میزنم،
دورِ آخر را به تو میرسم!
مگر نه اینکه «همیشه آخر همه چیز خوب است؟!»
هفتهای که انتهایش به تو میرسد،
و چه زود میگذرد،
لحظههایی که با تو میگذرد!
اینهمه روشنایی به چه دردی میخورد،
وقتی دلم روشن نیست،
چشمم روشن نیست به دیدنت...
اگرچه تکلیفم روشن است:
یک خط ریز، یک خط درشت!
نیمهکاره رهایَش میکنم
تا بلاتکلیف باشم!
.
.
.
زمین را هم که دور میزنم،
دورِ آخر را به تو میرسم!
مگر نه اینکه «همیشه آخر همه چیز خوب است؟!»
۸۰
۰۷ مهر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.