من یک پناهنده ام.
من یک پناهنده ام.
بعداز آن روزی که مرا از دنیایت پرت کردی بیرون و بیخبر رفتی و تمام سوالاتم بی پاسخ ماند.من پناهنده شدم.
پناهنده به اشک هایِ شبانه،به دست نوشت هایِ کوتاه و بلند،به بغض هایی که اخرشب ها بوی خون میدهند...
بزرگترین چیزی که من را پناه داد سکوت بود.
من زیردست هایِ سرد و تلخِ سکوتی عظیم پناهنده شدم.
موهایم بین چنگال های دلتنگی سفید شد
مهربانی از چشم های مشکی ام رخت بست
تمام دخترانگی هایم پشت پنجره اتاقت جا ماند...
شبی از پشت سکوتِ آرام بخش دنیایم مرا ربودی...قلبم را به گرمایِ احساس و مردانگی و عشق دعوت کردی
و من زیباترین گل گیسویِ شهر بودم با تو
آن روزی که مرا از دنیایت بیرون کردی
من پناهنده شدم...
و لامپ های دنیای ارام و دخترانه ام برای همیشه خاموش شد.
برای همیشه!!
#فریده_ستوده
بعداز آن روزی که مرا از دنیایت پرت کردی بیرون و بیخبر رفتی و تمام سوالاتم بی پاسخ ماند.من پناهنده شدم.
پناهنده به اشک هایِ شبانه،به دست نوشت هایِ کوتاه و بلند،به بغض هایی که اخرشب ها بوی خون میدهند...
بزرگترین چیزی که من را پناه داد سکوت بود.
من زیردست هایِ سرد و تلخِ سکوتی عظیم پناهنده شدم.
موهایم بین چنگال های دلتنگی سفید شد
مهربانی از چشم های مشکی ام رخت بست
تمام دخترانگی هایم پشت پنجره اتاقت جا ماند...
شبی از پشت سکوتِ آرام بخش دنیایم مرا ربودی...قلبم را به گرمایِ احساس و مردانگی و عشق دعوت کردی
و من زیباترین گل گیسویِ شهر بودم با تو
آن روزی که مرا از دنیایت بیرون کردی
من پناهنده شدم...
و لامپ های دنیای ارام و دخترانه ام برای همیشه خاموش شد.
برای همیشه!!
#فریده_ستوده
۱.۲k
۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.