ای نگاهت نخی از مخمل و از ابریشم

ای نگاهت نخی از مخمل و از ابریشم
چند وقت است که هر شب به تو می اندیشم

به تو آری ، به تو یعنی به همان منظر دور
به همان سبز صمیمی ، به همبن باغ بلور

به همان سایه ، همان وهم ، همان تصویری
که سراغش ز غزلهای خودم می گیری

به همان زل زدن از فاصله دور به هم
یعنی آن شیوه فهماندن منظور به هم

به تبسم ، به تکلم ، به دلارایی تو
به خموشی ، به تماشا ، به شکیبایی تو

به نفس های تو در سایه سنگین سکوت
به سخنهای تو با لهجه شیرین سکوت
#بهروز_یاسمی
دیدگاه ها (۲)

من چنانمحو سخن گفتن گرمت بودمکه تو از هر چه که دم میزدی آن د...

تو نباشی واژه ای ندارم برای عاشقی...! همه اش میشود دلتنگی دل...

عشق نوع شدیدی از آلرژیست آدم به شنیدن یک اسم به بوییدن یک عط...

با من از دست هایتاز پیشانی ات و از آفتاب تندی که بر آن می تا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط