P25
P25
( جونگکوک )
هرروز میرفتم جلوی در شرکت هه سو رسما داشت تمام زحمت هام و تلاشام رو ب باد میداد
با عصبانیت دستم کوبوندم رو فرمون ماشین ک گوشیم زنگ خورد ا.ت بود سعی کردم باهاش با لحنی ک انگار خوشحالم حرف بزنم
مکالمه *
ا.ت : کوک ؟
سل..
ا.ت : چ بلایی دره شر شرکت میاد اون هه سو عوضی دره چیکار میکنه برای چی بهم چیزی نگفتی
ا...
ا.ت : واقعا نمیدونم باید چی بگم یجوری جعم و جورش کن ( قطع کرد )
با عصبانیت وارد شرکت شدم و بدون در زدن وازد اتاث هه سو شدم دیدم داره ی مردو میبوسه همیشه هرزه بود اینجوری عاشقمی هه سو ن ؟
داد زدم گفتم : ایینجوریی عااششققممیییی ععووضیییی
هه سو : عوه جونگ کوک
اسممو ب دهن کثیفت نیار و خفه شو
....
شرایط :
17 لایک
5 کامنت
( جونگکوک )
هرروز میرفتم جلوی در شرکت هه سو رسما داشت تمام زحمت هام و تلاشام رو ب باد میداد
با عصبانیت دستم کوبوندم رو فرمون ماشین ک گوشیم زنگ خورد ا.ت بود سعی کردم باهاش با لحنی ک انگار خوشحالم حرف بزنم
مکالمه *
ا.ت : کوک ؟
سل..
ا.ت : چ بلایی دره شر شرکت میاد اون هه سو عوضی دره چیکار میکنه برای چی بهم چیزی نگفتی
ا...
ا.ت : واقعا نمیدونم باید چی بگم یجوری جعم و جورش کن ( قطع کرد )
با عصبانیت وارد شرکت شدم و بدون در زدن وازد اتاث هه سو شدم دیدم داره ی مردو میبوسه همیشه هرزه بود اینجوری عاشقمی هه سو ن ؟
داد زدم گفتم : ایینجوریی عااششققممیییی ععووضیییی
هه سو : عوه جونگ کوک
اسممو ب دهن کثیفت نیار و خفه شو
....
شرایط :
17 لایک
5 کامنت
۵.۱k
۰۲ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.