پارت سی و چهارم رمان تب داغ هوس :
34
«بهم نگاه کرد آروم تر شده بود ادامه داد»: _اين يعني يه پوأن مثبت براي تو من نميذارم کسي به قلمروي من نزديک بشه، دست دراز ي و تجاوز کنه و تو الان تو قلمروي مني«دَدَم ياندي، بشکنه دستي که 3ماه قبل جواب اون اس ام اس ناشناس لعنتي رو دادم اي کاش ميتونستم دادبزنم بگم «برو بابا مگه اسير گرفتي...»با اون حرفايي که من تو اس ام اسام زدم ؛اگر به بابا نشون بده فاتحه ام خونده است ...» _بايد برم خداحافظ دستمو ول کردو قفل در رو زد و گفت : _گوشيتو خاموش نميکني ،از اين کار خوشم نمياد چون اونوقت ميام جلوي در خون اتون سري تکون دادم و پياده شدم همه جاي کوچه پر برف بودو بعضي از قسمت هاي برف نشسته شده روي زمين هم يخ زده بود با احتياط قدم بر ميداشتم که نخورم زمين و سوژه خنده آقا بشم بالاخره به دم در خونه رسيدمو زنگ زدم بر گشتم ببينم ماشين آرمين تو راستاي دوربين آيفن نيست که تا برگشتم آرمين و ديدم که چقدر مرموزانه و دقيق داره نگاهم ميکنه انقدر دقيق که متوجه نشد که من هم دارم نگاش ميکنم نميدونم چرا يه حسي از نگاش پيدا کردم يه جور استرس و اضطرابي خاص که ته دلمو خالي ميکرد
«بهم نگاه کرد آروم تر شده بود ادامه داد»: _اين يعني يه پوأن مثبت براي تو من نميذارم کسي به قلمروي من نزديک بشه، دست دراز ي و تجاوز کنه و تو الان تو قلمروي مني«دَدَم ياندي، بشکنه دستي که 3ماه قبل جواب اون اس ام اس ناشناس لعنتي رو دادم اي کاش ميتونستم دادبزنم بگم «برو بابا مگه اسير گرفتي...»با اون حرفايي که من تو اس ام اسام زدم ؛اگر به بابا نشون بده فاتحه ام خونده است ...» _بايد برم خداحافظ دستمو ول کردو قفل در رو زد و گفت : _گوشيتو خاموش نميکني ،از اين کار خوشم نمياد چون اونوقت ميام جلوي در خون اتون سري تکون دادم و پياده شدم همه جاي کوچه پر برف بودو بعضي از قسمت هاي برف نشسته شده روي زمين هم يخ زده بود با احتياط قدم بر ميداشتم که نخورم زمين و سوژه خنده آقا بشم بالاخره به دم در خونه رسيدمو زنگ زدم بر گشتم ببينم ماشين آرمين تو راستاي دوربين آيفن نيست که تا برگشتم آرمين و ديدم که چقدر مرموزانه و دقيق داره نگاهم ميکنه انقدر دقيق که متوجه نشد که من هم دارم نگاش ميکنم نميدونم چرا يه حسي از نگاش پيدا کردم يه جور استرس و اضطرابي خاص که ته دلمو خالي ميکرد
- ۴.۰k
- ۰۳ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط