♡
♡
گاهی حس میکنم چه قدر خوب است که شناختمت.همین که لا به لایِ این روزمرگی ها به تو فکر می کنم و لبخند لب هایم را قاب میگیرد،یا وقت هایی که چشم هایت دیدگانم را تصرف می کنند و خواب را از شب هایم می ربایند،دقیقا همان زمان هایی که از شورِ دوست داشتنت تا خودِ صبح می نویسم و می نویسم و می نویسم...
بهار با یادِ تو صورتی می شود و دهانِ گل ها با شنفتنِ اسمِ تو خوش بو می شود.من تو را باور کرده ام و آنقدر در سلول های تنم حل شده ای که انگار دیرینه ترین محبوبِ جهانِ منی.شاید با خودت فکر کنی دختره دیوانه است،الکلِ این علاقه ها که از دلش بپرد تازه می فهمد چه خطایی کرده؛اما نه...حتی اگر غلط باشد و اشتباه کنم،حتی اگر به واژه های معصومِ اشعارم پشت کنی و با هیولایِ درونت قلبم را تکّه تکّه کنی،از تو نمی گذرم.
دوست داشتنت باید همانندِ انوارِ خورشید به سویِ ابدیت جاری باشد.تا به ابد،تا زمانی که قلم بنویسد و دل لک بزند برایِ شنفتنِ صدایِ آسمانی ات،تا زمانی که در هوایِ مسمومِ این حوالی نفس بکشم.
#هانیه_عابدینی
گاهی حس میکنم چه قدر خوب است که شناختمت.همین که لا به لایِ این روزمرگی ها به تو فکر می کنم و لبخند لب هایم را قاب میگیرد،یا وقت هایی که چشم هایت دیدگانم را تصرف می کنند و خواب را از شب هایم می ربایند،دقیقا همان زمان هایی که از شورِ دوست داشتنت تا خودِ صبح می نویسم و می نویسم و می نویسم...
بهار با یادِ تو صورتی می شود و دهانِ گل ها با شنفتنِ اسمِ تو خوش بو می شود.من تو را باور کرده ام و آنقدر در سلول های تنم حل شده ای که انگار دیرینه ترین محبوبِ جهانِ منی.شاید با خودت فکر کنی دختره دیوانه است،الکلِ این علاقه ها که از دلش بپرد تازه می فهمد چه خطایی کرده؛اما نه...حتی اگر غلط باشد و اشتباه کنم،حتی اگر به واژه های معصومِ اشعارم پشت کنی و با هیولایِ درونت قلبم را تکّه تکّه کنی،از تو نمی گذرم.
دوست داشتنت باید همانندِ انوارِ خورشید به سویِ ابدیت جاری باشد.تا به ابد،تا زمانی که قلم بنویسد و دل لک بزند برایِ شنفتنِ صدایِ آسمانی ات،تا زمانی که در هوایِ مسمومِ این حوالی نفس بکشم.
#هانیه_عابدینی
۲.۵k
۲۹ خرداد ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.