جایی وسط تمام دویدنها

جایی وسط تمام دویدن‌ها
و تلاش کردن‌ها و جا نماندن‌ها، خسته و بی‌طاقت می‌شوی،
بغض می‌کنی، می‌زنی کنار
و دلت می‌خواهد فریاد بزنی که "کافی‌ست! من دلم می‌خواهد معمولی زندگی کنم و بدون فکر و اندوه بخوابم و بدون اضطرابِ مسئولیت‌های بزرگ، روزم را شب کنم و وسط یک دلخوشیِ موقتیِ کوچک، به یادِ هزار کار و مشغله‌ی عقب افتاده نیفتم و همه چیز به کامم زهر نشود! من دلم می‌خواهد بی‌خیال باشم و وسط حوضچه‌ی اکنون شنا کنم و دوباره سعادتِ این را داشته‌باشم که مدتی به حال خودم رها باشم و در کنج دنج و امنی به دور از دغدغه‌ها و آدم‌ها، پناه بگیرم و هیچ چیز به من مربوط نباشد، هیچ چیز ..."

#نرگس_صرافیان_طوفان
#زندگی # #عشق#عاشقانه#امید#حال_خوب #زمستان #
دیدگاه ها (۰)

من آن دریای آرامم که در من فریاد همه طوفان‌هاست...‌ #دلنوشته...

آمده ام تو به داد دلم برسیچو پرنده ی زخمی بی پر و بال رها شد...

عزیزترینم، ضرورت زندگی ام، تو مثل هوایی هستی که برای نفس کشی...

این نوشتهٔ الیزابت کوبلر رو عمیقاً دوست دارم و درکش می‌کنم؛ ...

در من دخترکی پر از شور و نشاط ، تمام روز ، با شادترین موزیک ...

میخواهم در دنیای آرامش غیر درکی خودم غرق بشوم ،چشمانم را ببن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط