بچه که بودیم

#بچـه که بودیم،
وقتی چشم میذاشتیم،
حتی اگه تا صد هم می شمردیم،
#دوست هامون رو پیدا می کردیم...
پشت دیواری!
توی کمدی!
زیر میزی یا پشت درختها!!
همین جا بود،
همین نزدیکی ها!
گاهی حتی صدای نفسهاشونو می شنیدیم...
اصلا قایم می شدند که پیدا بشن...
که پیدا بشن و ما از #خوشحالی جیغ بکشیم!!
امروز چی؟!
همه چیز یه جور دیگه ست!
حتی #بازیها
یک لحظه چشم میذاریم،
یک #عمر خیره می مونیم به جاهای خالی...
یهو گم می شه...
یه #آدم
گاهی حتی یک احسـاس!!
و بعضی وقتها یک #معـرفت!!
دیدگاه ها (۱)

🌹 روی تخته معلمم این نوشت🌹 هر کسی آرد کمی خاک بهشت🙏 🌹 میدهم...

گفتی که جبران میکنی گویم کدامین درد را ؟این بیکسی ها، این جف...

مادری نابینا کنار پسرش در شفاخانه نشسته بود و می گریست...فر...

ﺧﺎﻧﻢ ﺑﺎﺭﺑﺎﺭﺍ ﺩﯼ ﺁﻧﺠﻠﺲ، ﺩﺭ ﮐﺘﺎﺏ ﻟﺤﻈﻪﻫﺎﯼ ﻧﺎﺏ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﻄﻠﺐ ﺟﺎﻟﺒﯽ ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط