وقتی همکلاسیت مافیا بود و...
وقتی همکلاسیت مافیا بود و...
ویو آرونا
داشتیم با تهیونگ فیزیک و شیمی کار میکردیم که گوشی ته زنگ خورد و بعد از پایان تماسش سریع رفت انگار اتفاقی براش افتاده بود
چند روز بعد
تو این چند روز واقعا عاشق جیمین شده بودم ولی جیمین حتی حرف هم باهام نمیزد وقتی میرفتم پیش کوک و ته یونگ که جیمین اونجا بود اون میرفت یا وقتی میدید من پیش اون ها هستم نمیامد دیگه از رفتاراش خسته شده بودم تصمیم گرفتم امروز بعد از زنگ هنر برم پیشش ازش بپرسم چرا اینجوری میکنه
زنگ خورد و همه رفتن و مثل همیشه من موندم و جیمین البته که جیمین حتی جاش هم عوض کرده بود وسایلم رو جمع کردم و رفتم پیشش داشت نقاشی میکشید
+میگم جیمین میشه باهم...
هنوز حرفم کامل نشده بود که بلند شد و داشت میرفت دستش رو دستگیره در گذاشت که داد زدم
+چته تو ها چته ؟! چرا جواب نمیدی؟ چرا از حرف زدن با من طفره میری هاا (ها)رو با داد گفت)
ویو جیمین
وقتی اونجوری داد زد عصبانی شدم برگشتم سمتش و گفتم
_چون ازت خوشم نمیاد مشکلیه آره مشکل داری؟! نمیخوام ببینمت
+از من خوشت نمیاد ؟! (بغض)
وقتی بغض کرد تازه فهمیدم چه غلطی کردم
_ببین آرونا حواسم نبود ببخشید عصبانی بودم اصلا یه دقیقه کنترل از دستم خارج شد واقعا شرمنده
+جیمین من دوست دارم وقتی اینجوری رفتار میکنی یه جوری میشم (با گریه)
_چ،چی دوسم داری؟! آرونا من مافیام نمیخوام کارم باعث بهت آسیب بزنه
+مگه چیه هومم باشه مافیا کارت براچی باید بهم آسیب بزنه جیمین برام مهم نیست کارت چیه به من صدمه میزنه یا نه من فقط تو رو دوست دارم
_آرونا ...فکر کردی من دوست ندارم نه؟! میدونی برا خودم چقدر سخت بود وقتی که ازت فاصله میگرفتم
+یعنی... _دوست دارم +منم
آرونا و جیمین با هم رفتن پیش بقیه و تمام ماجرا رو تعریف کردن بعد چند روز هم کوک به سانا اعتراف کرد اونا هم با هم شدن یعنی الان قراره تهیونگ سینگل بمونه نه نه تهیونگ هم با دانش آموز انتقالی که امروز اومد مدرسه دوست شد
همه رفتن قاطی مرغ ها 😂
دوستون دارم
پایان
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#NAMJOON
ویو آرونا
داشتیم با تهیونگ فیزیک و شیمی کار میکردیم که گوشی ته زنگ خورد و بعد از پایان تماسش سریع رفت انگار اتفاقی براش افتاده بود
چند روز بعد
تو این چند روز واقعا عاشق جیمین شده بودم ولی جیمین حتی حرف هم باهام نمیزد وقتی میرفتم پیش کوک و ته یونگ که جیمین اونجا بود اون میرفت یا وقتی میدید من پیش اون ها هستم نمیامد دیگه از رفتاراش خسته شده بودم تصمیم گرفتم امروز بعد از زنگ هنر برم پیشش ازش بپرسم چرا اینجوری میکنه
زنگ خورد و همه رفتن و مثل همیشه من موندم و جیمین البته که جیمین حتی جاش هم عوض کرده بود وسایلم رو جمع کردم و رفتم پیشش داشت نقاشی میکشید
+میگم جیمین میشه باهم...
هنوز حرفم کامل نشده بود که بلند شد و داشت میرفت دستش رو دستگیره در گذاشت که داد زدم
+چته تو ها چته ؟! چرا جواب نمیدی؟ چرا از حرف زدن با من طفره میری هاا (ها)رو با داد گفت)
ویو جیمین
وقتی اونجوری داد زد عصبانی شدم برگشتم سمتش و گفتم
_چون ازت خوشم نمیاد مشکلیه آره مشکل داری؟! نمیخوام ببینمت
+از من خوشت نمیاد ؟! (بغض)
وقتی بغض کرد تازه فهمیدم چه غلطی کردم
_ببین آرونا حواسم نبود ببخشید عصبانی بودم اصلا یه دقیقه کنترل از دستم خارج شد واقعا شرمنده
+جیمین من دوست دارم وقتی اینجوری رفتار میکنی یه جوری میشم (با گریه)
_چ،چی دوسم داری؟! آرونا من مافیام نمیخوام کارم باعث بهت آسیب بزنه
+مگه چیه هومم باشه مافیا کارت براچی باید بهم آسیب بزنه جیمین برام مهم نیست کارت چیه به من صدمه میزنه یا نه من فقط تو رو دوست دارم
_آرونا ...فکر کردی من دوست ندارم نه؟! میدونی برا خودم چقدر سخت بود وقتی که ازت فاصله میگرفتم
+یعنی... _دوست دارم +منم
آرونا و جیمین با هم رفتن پیش بقیه و تمام ماجرا رو تعریف کردن بعد چند روز هم کوک به سانا اعتراف کرد اونا هم با هم شدن یعنی الان قراره تهیونگ سینگل بمونه نه نه تهیونگ هم با دانش آموز انتقالی که امروز اومد مدرسه دوست شد
همه رفتن قاطی مرغ ها 😂
دوستون دارم
پایان
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#NAMJOON
۳۷.۸k
۲۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.