تک پارتی
تک پارتی
ران
برای افرادی که روحیه خوبی ندارند خواندن این فیک توصیه نمیشود
ویو ران
دیگه هیچ امید و انگیزه ای به زندگی نداشتم و مثل یک مرده ی متحرک فقط راه میرفتم بدو هیچ مقصود و هدفی
از موقعی که از دستش دادم از این رو به اون رو شدم ولی اون اونجوری که دلش خواست رفت یا شایدم تقصیر من بود اون موقعی هایی که کار رو بهش تر جیح میدادم اون موقع هایی که عصبانیت از فرد دیگری رو اون خالی میکردم یا اون موقعی که با تمام ارزش واهمیت که به من قائل بود بهش می گفتم تو به من اهمیتی نمیدی ولی اون همیشه با وجود این همه بدی هایی که در حقش کردم لبخند میزد و غم هاشو پشت اون دریچه پنهان میکرد
من در کل قدرشو ندونستم ...
ریندو : ران کجا میری واسه خودت همینجوری راهتو کشیدی رفتی ها حواست به خودت هست از موقعی که رفته مصرفت خیلی زیاد شده داره نابود میشی ران دیگه سه ماه از مرگش گذشته فکر میکنی اون دوست داره تو رو اینجوری ببینه
تنها حرفی که بهم میزنن همینه بعد از زدن این حرف من هم راهمو میکشم میرم بدون هیچ اهمیتی تنها جایی که الان میرم خونشه
ویو راوی
وقتی ران وارد خونه ا/ت میشه تنها چیزی که میبینه چنتا لباسه که روی مبل افتاده و یک خونه بهم ریخته ران میره و به سمت اتاق ا/ت حرکت میکنه روی تختش میشینه و سرشو رو بالش ا/ت میزاره که یه چیزی نظرشو جلب میکنه
یه صندوق که بالا کمد ا/ت قرار داره میره و اونو میاره پایین ولی قفله دورش دست میکشه که گرد خاک اطرافشون پاک کنه روش نوشته صندوق خاطرات که دستش به کلیدی میخوره که زیرشو با کلید در صندوق باز میکنه وقتی در باز میشه یه نامه و ۶ تا عکس خودش و ا/ت هست اونا یه گوشه میزاره و نامه رو باز میکنه که نوشته
ران عزیز اگر من رو از دست دادی غمگین نشو و با انگیزه زندگی کن حصرت روز های گذشته رو نخور و سعی کن همیشه شاد باشی که این بهترین هدیه است که میتونی به من بده
ران وقتی نامه میخونه اشک از چشماش سرازیر میشه از اینکه شما موقع مرگ هم به یادش بودی و از این به بعد سعی میکنه کمی از افسردگی کاهش بده
پایان
ران
برای افرادی که روحیه خوبی ندارند خواندن این فیک توصیه نمیشود
ویو ران
دیگه هیچ امید و انگیزه ای به زندگی نداشتم و مثل یک مرده ی متحرک فقط راه میرفتم بدو هیچ مقصود و هدفی
از موقعی که از دستش دادم از این رو به اون رو شدم ولی اون اونجوری که دلش خواست رفت یا شایدم تقصیر من بود اون موقعی هایی که کار رو بهش تر جیح میدادم اون موقع هایی که عصبانیت از فرد دیگری رو اون خالی میکردم یا اون موقعی که با تمام ارزش واهمیت که به من قائل بود بهش می گفتم تو به من اهمیتی نمیدی ولی اون همیشه با وجود این همه بدی هایی که در حقش کردم لبخند میزد و غم هاشو پشت اون دریچه پنهان میکرد
من در کل قدرشو ندونستم ...
ریندو : ران کجا میری واسه خودت همینجوری راهتو کشیدی رفتی ها حواست به خودت هست از موقعی که رفته مصرفت خیلی زیاد شده داره نابود میشی ران دیگه سه ماه از مرگش گذشته فکر میکنی اون دوست داره تو رو اینجوری ببینه
تنها حرفی که بهم میزنن همینه بعد از زدن این حرف من هم راهمو میکشم میرم بدون هیچ اهمیتی تنها جایی که الان میرم خونشه
ویو راوی
وقتی ران وارد خونه ا/ت میشه تنها چیزی که میبینه چنتا لباسه که روی مبل افتاده و یک خونه بهم ریخته ران میره و به سمت اتاق ا/ت حرکت میکنه روی تختش میشینه و سرشو رو بالش ا/ت میزاره که یه چیزی نظرشو جلب میکنه
یه صندوق که بالا کمد ا/ت قرار داره میره و اونو میاره پایین ولی قفله دورش دست میکشه که گرد خاک اطرافشون پاک کنه روش نوشته صندوق خاطرات که دستش به کلیدی میخوره که زیرشو با کلید در صندوق باز میکنه وقتی در باز میشه یه نامه و ۶ تا عکس خودش و ا/ت هست اونا یه گوشه میزاره و نامه رو باز میکنه که نوشته
ران عزیز اگر من رو از دست دادی غمگین نشو و با انگیزه زندگی کن حصرت روز های گذشته رو نخور و سعی کن همیشه شاد باشی که این بهترین هدیه است که میتونی به من بده
ران وقتی نامه میخونه اشک از چشماش سرازیر میشه از اینکه شما موقع مرگ هم به یادش بودی و از این به بعد سعی میکنه کمی از افسردگی کاهش بده
پایان
۲.۵k
۰۲ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.