تک پارتی از تهکوک(رویا)

ویو رویا:از شوق دیدار با بی تی اس تا صبح خوابم نبرد و داشتم‌ رویا پردازی اولین دیدارم با بی تی اسو میکردم‌که زنگ ساعتم به صدا دراومد.سریع از روی تخت خوابم بلند شدم یه دوش گرفتم و لباس های جدیدم که شبیه به لباس های جونگ کوک توی کنسرت بوسان بودو پوشیدم و با موتورم با سمت محل فن ساین رفتم.
رویا:اقا!اقا!لطفا صبر کنید درو نبندید!
×:ببخشید اما شما خیلی دیر کردید.
رویا:میدونم اما خیلی ترافیک بود.
×:اشکالی نداره.بلیط لطفا.
رویا:بفرمایید.
×:بفرمایید داخل.
رویا:ممنون.
ویو رویا: رفتم داخل و میز ها صندلی های که به ترتیب از لیدر و بزرگترین عضو گروه تا کوچیکترین عضو گروه رو چیده شده بودو دیدم و از خوشحالی زیاد زبونم بند اومده بود که یه نفر منو صدا زد.
ار ام:ببخشید خانم جوان حالتون خوبه؟
رویا توی ذهنش:وای اون ار ام بود که منو صدا کرده بود.
رویا:ب...ب..بله خوبم مرسی.
ار ام:اخه گوشه ی لبتون داره خون میاد.
وقتی ار ام اینو گفت همه به سمت برگشتن و داشتن به من نگاه میکردن.حول کرده بودم اما سریع خودمو جمع جور کردم و جواب دادم.
رویا:ای وای! حتما اون موقع که با موتور افتاده بودم زمین لبم اسیب دیده بود و من متوجه نشدم...مرسی که‌گفتید.
ار ام:برید و گوشه ی لبتون رو بشورید و سعی کنید خون ریزشو بند بیارید.
رویا:چشم.

چون طولانی هستش برای همین مجبور توی چند تا پست بزارمش.

لایک÷)

#درخواستی
دیدگاه ها (۲)

تک پارتی از تهکوک(رویا)

تک پارتی از تهکوک(رویا)

عجیب ولی واقعی

طرز تهیه ی دوکبوکی=)

پدر خوانده ...پارت نمی دونم چندویوتوی ماشین دیگه هیچ حرفی نز...

بازگشت فرمانده

فیک به من نگاه کن اسممو صدا کن پارت (۱۲)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط