بارها دوستت داشتم...
بارها دوستت داشتم...
بارها از نو عاشقت شدم
بارها تو را خواستم
از خدای خودم
از آسمانِ این شهر
از هر کسی که ممکن بود گمشده باشد
از هر کسی که ممکن بود گم کردهای داشته باشد
اگر فردا بیایی
با آدمی چنان سرشار از عشق
که از شوقِ آغوشی که نیست چنین دیوانه وار مینویسد چه خواهی کرد
با غریقی که چشمانش پر از جای خالی توست چه خواهی کرد
اگر فردا بیایی...
با خودم، با خدایی که بارها و بارها راندمش، چه خواهم کرد ؟؟
بارها از نو عاشقت شدم
بارها تو را خواستم
از خدای خودم
از آسمانِ این شهر
از هر کسی که ممکن بود گمشده باشد
از هر کسی که ممکن بود گم کردهای داشته باشد
اگر فردا بیایی
با آدمی چنان سرشار از عشق
که از شوقِ آغوشی که نیست چنین دیوانه وار مینویسد چه خواهی کرد
با غریقی که چشمانش پر از جای خالی توست چه خواهی کرد
اگر فردا بیایی...
با خودم، با خدایی که بارها و بارها راندمش، چه خواهم کرد ؟؟
۲۸۷
۰۳ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.