بخت سیاه سفید
ویو ات
چشمام رو باز کردم بدنم درد خیلی بدی داشت که صابل تحمول نبود بخاطر همین گریه ناله هام شروع شد من چرا انقدر بد بختم خدایا من چه گناهی کردم بعد چند مین بعد که به زندگی نکبت خودم گریه میکردم اجوما امد داخل گفت
اجوما رو اج
اج: وای نگاه دختر قشنگم (جعبه کمک های اولیه دستشه)
ات: اجوما ببین چقدر بد بختم (باگریه شدید)
اج: نگو اینجوری بیا زخماتو ببندم این بدن ظریفت تحمل نداره بیا عزیزم
ات؛ باش
از زبان خودم این همه زحمت کشیدم 😂
اجومای داستان ما امد زخم های دخترک رو بست که همش درد میکشید جیغ داد گریه میکرد
اج: خاب دخترم تموم شد استراحت کن
ات: ممنون اجوما
اج: کاری نکردم عزیزم استراحت (پتوی رو روی ات میکشه)
ات: اجوما خیلی دوست دارم حتا بیشتر مامانم من به جز تو کسی دیگی رو تو این عمارت بزرگ ظالم ندارم
اج: خندی ملحی (درست نوشتم 😂) کرد رفت
ات: با درد شدید به زور قرص های که اجوما بهش داد بود خوابید
پ ت، چیکار کردی
اج، هیچی ارباب زخم هاشون پانسمان کردم خوابیدن
پ ت، افرین باشه برو حالا به کارت برس
ویو فردا ات
با صدای اجوما بیدار شدم که میگفت بیدار شو امروز روز ازدواجته گفتم کارش چیه اجوما با تردید گفت مافیا هست (سریع گفت)
ات: چی
اج: هیچی نیست دخترم برو حمام بیا بیرون چنپ نفر میان درست کنن
ات: با ترید با صورتی متعجب ناراحت رفت به طرف حمام
چشمام رو باز کردم بدنم درد خیلی بدی داشت که صابل تحمول نبود بخاطر همین گریه ناله هام شروع شد من چرا انقدر بد بختم خدایا من چه گناهی کردم بعد چند مین بعد که به زندگی نکبت خودم گریه میکردم اجوما امد داخل گفت
اجوما رو اج
اج: وای نگاه دختر قشنگم (جعبه کمک های اولیه دستشه)
ات: اجوما ببین چقدر بد بختم (باگریه شدید)
اج: نگو اینجوری بیا زخماتو ببندم این بدن ظریفت تحمل نداره بیا عزیزم
ات؛ باش
از زبان خودم این همه زحمت کشیدم 😂
اجومای داستان ما امد زخم های دخترک رو بست که همش درد میکشید جیغ داد گریه میکرد
اج: خاب دخترم تموم شد استراحت کن
ات: ممنون اجوما
اج: کاری نکردم عزیزم استراحت (پتوی رو روی ات میکشه)
ات: اجوما خیلی دوست دارم حتا بیشتر مامانم من به جز تو کسی دیگی رو تو این عمارت بزرگ ظالم ندارم
اج: خندی ملحی (درست نوشتم 😂) کرد رفت
ات: با درد شدید به زور قرص های که اجوما بهش داد بود خوابید
پ ت، چیکار کردی
اج، هیچی ارباب زخم هاشون پانسمان کردم خوابیدن
پ ت، افرین باشه برو حالا به کارت برس
ویو فردا ات
با صدای اجوما بیدار شدم که میگفت بیدار شو امروز روز ازدواجته گفتم کارش چیه اجوما با تردید گفت مافیا هست (سریع گفت)
ات: چی
اج: هیچی نیست دخترم برو حمام بیا بیرون چنپ نفر میان درست کنن
ات: با ترید با صورتی متعجب ناراحت رفت به طرف حمام
۴.۸k
۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.